بعضی وقتا فکر میکنم تبدیل شدم به یه ربات که فقط و فقط به فکر یه چیزه:
رشد کردن!
همیشه دارم خودم رو به چالش میکشم تا رشد کنم ولی بعد که به خودم نگاه میکنم، عمیقا حس نمیکنم خوشحالم. نمیفهمم کجای کارم اشتباهه. ولی میدونم که دارم تلاش میکنم.
حتما شما هم دارید تمام تلاشتون رو میکنید تا بهتر زندگی کنید، تا بتونید کیفیت زندگیتون رو بالا ببرید. ولی چرا نمیشه؟ چرا هر چه قدر بیشتر تلاش میکنیم بهتر زندگی کنیم، بیشتر حس میکنیم از زندگی عقبیم یا کافی نیستیم؟
با تجربهای که داشتم فهمیدم یکی از دلایلش اینه که فرهنگ ما با رشد و پیشرفت به طرز وحشتناکی گره خورده و اگه نتونیم به اندازهای که توی رسانهها میبینیم یا اون قدری که از ما انتظار میره، پیشرفت کنیم، حتما عیب و ایرادی داریم که باید درستش کنیم. ولی آیا واقعا اینطوریه؟
توی این مقاله قراره در مورد موضوعات زیر صحبت کنم:
خب بریم سراغ مقالهمون
نوار فیلم رو چند صدسال ببرید عقبتر. دارید تو یه زمین کشاورزی زندگی میکنید و کارهای روزانهتون به صحبت کردن با همسایهها، شخم زدن زمین کنار خونهتون و کاشتن دونه های میوه خلاصه میشه. توی این دوران نبود تکنولوژی باعث میشد که ما آگاهی زیادی از محیط اطراف نداشته باشیم.
یعنی حتی اگه اون طرف روستا کسی بود که داشت از ما بهتر عمل میکرد، مثلا زمین کشاورزی پربارتری داشت، ما نمیدونستیم. برای همین هم از خودمون راضی بودیم. به عبارت سادهتر، چیزی نبود که بخوایم خودمون رو باهاش مقایسه کنیم.
حالا نوار رو به زمان حال برگردونید. عصر تکنولوژیه و ارتباطات ما خلاصه شده توی اسکرینهای چهار ضلعی گوشی یا لپ تاپها. حالا حدس بزنید این همه ارتباط باعث چی میشه؟ بله، درسته. به واسطه تکنولوژی، ما آدمهای موفق زیادی رو میبینیم که دارن بهتر از ما کار میکنند، بهتر پول در میارند و در کل حالشون بهتره. اصلا به این کاری نداریم که این حال خوب، واقعیه یا نه، مهم اینه که این رو «میبینیم و حس میکنیم کسی از ما بهتره»
حالا به خودمون نگاهی میاندازیم میبینیم ای داد بیداد، چرا زندگی من اینطوریه؟ اینجاست که شروع میکنیم، تلاش کردن و رشد و پیشرفت رو لازمه رسیدن به اون حال خوب میدونیم. ولی آیا این پیش فرض درسته؟
صنعت رشد فردی الان ارزشی حدود 11 میلیارد دلار داره و انتظار میره این عدد تا سال 2025 به 14 میلیارد هم برسه. این یعنی روز به روز آدمها بیشتر جذب دنیای پر زرق و برق رشد و توسعه فردی میشن. کتابهای بیشتر، ویدئوها و دورههای آموزشی بیشتر و در کل این صنعت داره توی هر زمینهای رخنه میکنه.
نیمه تاریک این صنعت به نظر من اینه که سعی میکنه «همهچیز» رو درست کنه. عادتهای بد، رفتار بد، ظاهر بد، پول کمی که در میآریم و حال بدی که داریم. همهچیز و همهچیز.
ولی چیزی که همیشه پنهان مونده اینه که ما انسان هستیم و یکی از ویژگیهای مهم ما هم اینه که کامل نباشیم، و در بخشهایی از وجودمون کم و کاستی داریم. پس اگه بیش از حد سعی کنیم که همه چیز رو درست کنیم، روان ما به هم میریزه چون داریم کاری میکنیم که عملا با غریزهمون در جنگ باشیم.
بیاید با هم روراست باشیم، ما در ایران زندگی میکنیم و اینجا همه چیز متفاوته. پس طبیعیه که دیدگاهمون به رشد و پیشرفت هم با کسی که توی یک کشور توسعه یافته زندگی میکنه فرق داشته باشه.
ما که تو ایران هستیم، خیلی بیشتر از بقیه از بیش فعالی در رشد رنج میبریم. بیش از حد تلاش میکنیم که همه چیز رو درست کنیم و اتفاقا با دیدن آدمهای موفق، انگیزه هم میگیریم ولی بعد از مدتی به این درک میرسیم که مشکلات اقتصادی اون قدر زیاده که رسیدن به رشد واقعی رو برای ما طاقتفرسا میکنه.
نکته جالب توجه اینه که خیلی از کتابهای انگیزشی که من خوندم هم توسط ایرانیها نوشته نشده و در اصل ما داریم از فرمولی تبعیت میکنیم که برای زندگی در ایران ساخته نشده و برای همین، پیروی کردن ازش کمی سخت به نظر میرسه.
ولی تمام این حرفها به این معنی نیست که نباید تلاش کنیم، نه، اتفاقا این تلاش از ما آدمهای قویتر و سالمتری میسازه. فقط باید کمی رویکرد سختگیرانه خودمون رو نرمتر کنیم و انتظار نداشته باشیم 24/7 دنبال پیشرفت و رشد و توسعه فردی باشیم.
حالا بیاید کمی از این موضوع دور بشیم و ببینیم چه راهکاری برای بیش فعالی در مورد رشد وجود داره که ما نادیدهاش میگیریم؟
اگه به پستهای قبلی من مراجعه کنید، میبینید که خیلی علاقه دارم موضوعات رو از زاویه دیگه بهش نگاه کنم و در مورد خیلی از مسائل، فلسفه بهم کمک کرده زاویه دیدم رو عوض کنم. برای همین مورد، یه مقدار سرچ کردم و فهمیدم که برخلاف دنیای غرب که با پروداکتیویتی و ذهنیت «هر روز پیشرفت کن» داره همه رو خفه میکنه، فلسفه شرقی دیدگاه واقعیتری در مورد شیوه زندگی ما داره.
وو وی تو زبان چینی به معنای انجام ندادن یا «هیچ کاری نکردنه». اولش که معادل این عبارت رو میشنویم با خودمون فکر میکنیم چیزی شبیه یک دعوت خوشایند برای استراحت یا بدتر، افتادن در تنبلی یا بی تفاوتی باشه.
با این حال، این مفهوم کلیدی یکی از مهمترین و ارزشمندترین آموزههای فلسفه دائوئیسم هست.
بر اساس متن اصلی دائوئیسم، دائو دی جینگ: «راه هرگز عمل نمیکند، اما هیچ چیز رها نمیشود». این پارادوکس وو وی است. این به معنای عمل نکردن نیست، بلکه به معنای "عمل بدون تلاش" یا "عمل بدون عمل" است.
اوه اوه سخت شد ولی اینا همه یعنی چی؟
به زبان سادهتر یعنی در حالی که درگیر دیوانهترین کارها هستید، در آرامش باشید تا بتونید این کارها رو با حداکثر مهارت و کارایی انجام بدید.
وو وی ارتباط تنگاتنگی با احترام دائوئیستها به جهان طبیعت داره، مثلا اونا فکر میکنند که باید سعی کنیم رفتار خودمون رو به اندازه فرآیندهای طبیعی خود به خود و اجتناب ناپذیر جلوه بدیم، و مطمئن بشیم که با جریانها شنا میکنیم نه بر خلاف آن.
وو وی در واقع، رها کردن آرمانهایی هست که سعی میکنیم با خشونت بیش از حد به چیزها تحمیل کنیم. مثلا اینکه همیشه به فکر رشد و پیشرفت باشیم یه جور خشونت حساب میشه چون عملا هیچوقت نمیتونیم انتظار داشته باشیم همه چیز به سمت رشد پیش بره و این یعنی برخلاف جریان حرکت کردن.
باید به این درک برسیم که ارزش زندگی ما وابسته به خروجیهای ما نیست. به نظر من زندگی کردن، هنر قبول کردن مشکلات و کموکاستیهاست. همین که این موضوع رو قبول میکنیم و میفهمیم بعضی چیزها رو نمیشه عوض کرد، به یک آرامش عمیق میرسیم و میشه از این آرامش تغذیه کرد تا به اهداف والایی که تعیین کردیم برسیم ولی این بار با یه تفاوت:
«اینکه بدونیم رشد و پیشرفت کردن، هدف زندگی ما نیست.»
چند نکته در مورد مقاله که باید بدونید:
این موضوع یک موضوع بحثبرانگیزه و ممکنه نظرات مثبت و منفی زیادی داشته باشه، و به خاطر همین خیلی کنجکاوم نظرتون رو بدونم. حالا نوبت شماست، بهم بگین نظر شما در مورد رشد و پیشرفت کردن با تمام این فشارهای روانی چیه؟ تجربه به شما چی یاد داده؟