خبر خودکشی یا مرگ خود خود خواسته ی کیانوش سنجری فعال سیاسی رو شنیدم که چند روز قبل در توئیتی خواهان آزادی زندانیان سیاسی من جمله بانو فاطمه سپهری، نسرین شاکرمی، توماج صالحی و آرشام رضایی تا ساعت هفت غروب روز چهار شنبه شده بود و چون خواسته ی خود را عملی ندید برای نشان دادن اعتراض خود نسبت به نشنیده شدن صدایش تصمیمش را متاسفانه عملی کرد و او همچنین خواست با این کار تلنگری به وجدان همه ی مردم ایران بزند اما چه سود،رک می نویسم و اگر کسی ناراحت شد به درک... قاعدتا کیانوش را نمی شناختم اما اگر او را می شناختم می گفتم تلنگر؟! تلنگر به کدام مردم؟! این مردم ترسو؟! این مردم که ترس کور و کرشان کرده و تبدیل به برده شده اند؟! کدام مردم این مردم که از ترس مسخ شده اند و تبدیل به زامبی شده اند؟! کدام مردم؟! این مردم؟!!! این مردم مرده های متحرکی شده اند که صبح زود بیدار می شوند و تن لش شان را به سر کاری که برایشان تعریف شده می برند و مدام« چشم بله قربان» می گویند و برای بالا رفتن روی هم را نردبان می کنند و پایشان را روی صورت حرام زاده ی قبلی می گذارند تا پله های پیشرفت را بپمایند و البته اگر لازم باشد زیر آب هر کسی را که بخواهند میزنند! بگو برای کدام مردم؟! برای این مردم که عشق را کشته اند؟! می دانی در شهری که عشق را، یک بوسه ی عاشقانه را و عاشقان را به پای میز محاکمه کشانند و رای بر دار عشق دادند و در میدان اصلی شهر بوسه های عاشفانه را پشت سر هم به دار کشیدند ، همان بوسه های عاشقانه های گرم و داغ را،در کنار همان بوسه های عاشقانه ی گرم و داغ عشق و عشاق را به دار صلیب کشیدند و بعد از آن در تمام قلب ها جای عشق شهوت روئید. بگو برای کدام مردم؟! و فکر می کنی مرگت آنقدر شوکه کننده و آنقدر تکان دهنده خواهد بود که تغییری ایجاد کند؟! آه،ای جانم به قربانت نه ، متاسفانه ما اگر هزار نفرمان به این نتیجه برسیم که مرگ مان تاثیری خواهد داشت و همه چیز را تغییر خواهد داد و دست به این کار هم بزنیم، اما متاسفانه تغییری ایجاد نخواهد کرد و می دانی آنجای ماجرا غم انگیز است که حتی خبرش را تعداد اندکی خواهند شنید اما یک دلقک مجازی مثل دنیا جهان بخت می آید جلوی دوربین و یک رو سری را دور گردنش می پیچد و کمی فشار می دهد و نگوییم برایت رفیق ده دقیقه بعد تمام رسانه های زرد که متاسفانه بازدیدهای میلیونی دارند شروع می کنند به زدن تیترهای زرد که فلان شاخ و پلنگ انیستا خودکشی کرده است... رفیق قربانت شوم کدام تلنگر وقتی اثری از تفکر نیست؟!
قربانت شوم چرا؟! بگذار اصلا شعار بدهم اما واقعا جان آدم ها حتی آن هایی که نمی شناسم شان برایم مهم است، چون وقتی یک آدم در عنفوان جوانی به هر دلیلی عمرش به پایان می رسد... ناخوآگاه به این فکر می کنم این آدم هم مثل من اهداف و رویاهایی داشته، حتی کسی را عاشقانه دوست می داشته و کسی نیز عاشقانه او را دوست میداشته و حتی به ازدواج فکر کرده و به این که روزی بچه دار شود و بچه ی کوچکش او را بابا صدا بزند و... حال همه ی آن اهداف و رویاها، آن عشق و دوست داشتن و آن شور و شوق انسانی به هیچ تبدیل شده است، آن شور شوق و امید به رسیدن تو به آزادی، همه ی این ها در دقیقه ایی به خاکستر...!
می توانم به اندازه ی ده ساعت بی وقفه بنویسم تا بلکه از غم و عصبانیتی که دارد مغزم را سوراخ می کند کاسته شود، اما چه فایده، و واقعا چه فایده وقتی همین نوشته ی لعنتی خوانده نمی شود و بلا نسبت برخی دوستان برخی آنقدر ترسو هستند که حتی از لایک کردن این پست می ترسند چون یک پست سیاسی محسوب می شود... تلنگر؟! از تعداد لایک خوردن همین پست می توان دید و فهمید خیلی چیزها را...واقعا مغزم کشش ندارد و عصبانیم.
و آخ چه نگاهی و چه صورت زیبایی و چه جوان رعنایی... هعی و هعی و هعی، کاش میشد مست می کردم و بی وقفه سیگار دود می کردم و سیگار دود می کردم... #من حالم خوش نیست.
پ. ن: من آدم سیاسی نیستم، اما وقتی انسانی جانش را از دست می دهد ولو چه با خودکشی نمی توانم سکوت کنم و تاکید می کنم من آدم سیاسی نیستم.
پ. ن2:لطفا سعی نکنید از این نوشته م جهت گیری سیاسی کنید و من رو به جایی و شخصی وصل کنید چون من نه اپوزیسون ت خ ممه و... پس سعی نکنید کامنت جهت دار بذارید چون بلاک نمی کنم و اون روی خودمو نشون میدم... پیشاپیش روی مخم نرید با تشکر ممنون 🙏🏽