خواب دیدم یه خیابونه
یه ساختمون توش بود که انگار باید میرفتم تو یه طبقه ش. انگار لواسون بود یا کرج یه جایی بیرون از تهران
یه بچه جلوی در بود وقتی نگاهش کردم دستاشو نشونم داد کف دستش از بین رفته بود صورتشم زخم بود بهش گفتم دست چی شده جواب نداد با خودم فکر کردم انگار کف دستشو کرده تو اسید
جواب نداد میومد سمتم فرار کردم کفشم نپوشیدم دوییدم از پله ها پایین دنبالم میدویید انگار میخواست بهم دست بزنه ازش خیلی ترسیده بودم
اومد تو خیابون منم یه جا رفتم تو یه بلندی که نبینتم چون کوچولو بود ولی دید
جیغ زدم رفتم تو یه جنگل طور
ملیکا و یکی دیگه و نوید محمدزاده اونجا نشسته بودن
بهشون میگفتم که این بچه رو ببینین بچهه اومده بود اونجا
میگفتن چیزی نیست دستش خونیه
دستش خونی نبود من میتونستم گوشتشو ببینم
نوید گفت تو چیزایی میبینی که بقیه نمیبینن
بچهه رفت من ترسیده بودم
دوتا بچه دیگه اومدن دستاشونو یه جوری حزکت میدادن و من پرت میشدم تو ساختمون انگار تله پورت میشدم
ون گشت اومده بود تو اون خیابون همه فرار کردن حمله میکردن همه رو میگرفتن
بچه هام رفته بودن من دوییدم تو ماشین یکی پرید جلوی ماشین
از خواب پریدم