مگر زخم هم دوستداشتنی میشود؟ بله اگر نشان دهندهی چیزی باشد، یا معنایی داشته باشد.
مطمئن نیستم که زخم باقی مانده از عملِ من، با آن بخیههای نایلونی چه معنایی دارد. اما در حالت ناهوشیار بعد از عمل که بودم، اولین چیزی که گفتم این بود: «I did it» (من انجامش دادم)
برای خودم هم جالب است، انگار این همه زبان خواندن و تمرین کردن، ناخودآگاهم را تحت تاثیر قرار داده، هنوز به آن مرحله نرسیدم که به انگلیسی فکر کنم، اما گاهی خوابهایی به انگلیسی میبینم و بامزه است.
بعد از آن فقط درد و ناله در خاطرم مانده و دکتری که با محبت و گرمی بهم مسکن تزریق کرد، اطلاع داد که بخش شلوغ بوده و فراموش کرده بودند که به من مسکن تزریق کنند.
اگر بگویم ناراحت و شاکی نشدم دروغ گفتهام ولی خب پیش آمده دیگر، چه کار میشود کرد؟
عملجراحی آنقدرها که میترسیدم، ترسناک نبود. اما اعتراف میکنم دردهای بعدش از آن چیزی بود که تصور میکردم بیشتر بود.
حالا عمل و بستری شدن به تجربیات خاص زندگیم اضافه شد.

الان که دارم مینویسم، روی مبل قدیمی ولی نرمِ پذیرایی لَم دادهام. حوصلهام سر رفته و در عینحال حوصله هیچ کاری را ندارم. بگذریم که تا بهبودی کامل هم هیچکاری نمیتوانم بکنم.
بهار آمده و من نباید بروم بیرون و قدم بزنم، شکوفهها را بشمارم و آسمان نیمه ابری-آفتابی را ببینم. کاش بهار کمی صبر کند.
سال ۱۴۰۳ برای من سال خیلی سختی بود که چند اتفاق خوب لابهلای روزهایش داشت. لازم نیست بگویم که دوستان عزیز ویرگولیم چقدر برای ادامه دادن حامی من بودند. بینهایت ممنونم برای محبتها و دلگرمیها.
و خوشحالم که سال جدیدی را شروع کردیم، امیدوارم سال خوب و قشنگی برای همهی ما باشد.