از خاکستر تا دریای بداهه(۱)

می خوام اینطوری دفتر خاطرات را بازگو کنم :به نام آنکه هر چه خواست آفرید ولی برای چه آفرید؟

شاید یکم عجیب بنظر برسد اما قراره به دنیای عجایب بریم و با شخصیت مهر ماهی بیشتر آشنا بشویم.شخصیتی که از یک پسر مظلوم و بی ریا به مرد غیور و قوی اما با قلبی پاک تبدیل شد و کمتر کسی آن را به هویت جدید می‌شناخت.

همه چیز خوب بود اما انگار کرونا که ویروس جهانی بود در خانواده ی ما مثل سرطان عمل کرد.البته یک تشکر معذرت چرا که نبود او باعث می‌شد من هیچوقت به شخصیت دلخواهم تبدیل نشوم و آدم های ترسوی زندگی ام پا به فرار نگذارند و آفت زدن را بر ریشه های مزرعه گندم زر زندگی ام شروع کنند ولی با این وجود تاثیر این اتفاق را هنوز روی بدنم حسش میکنم.

همه چیز از ساعت هفده و هفده دقیقه شروع شد.زمانی که همه از اجبار و مراقبت مدتی را در خانه به سر برده اند اما برای ما این گونه نبود.ما در لحظه ای به سر می بردیم که پیش بینی ثانیه بعد برایمان دشوار بود.در لحظه ی سرنوشت سازی بودیم ولی مثل اینکه جادوگران خبیث دست به دسیسه هایی زدن که تاثیر آن باعث شد زندگی ما دگرگونی را موضوع عادی بداند.

خیلی دارم منتظرتان می گذارم اما حقیقت اینکه حداقل من برای تجربه این دوره،سختی های طاقت فرسا را تحمل کرده ام و دلم نمیاد که راحت از تک تک این شکنجه های درونی گذشته ام بگذرم و در یک جمله بگویم:تمام شد....

اگر چه نبود آنها شاید مسیر هموارتری برایم تداعی می‌کرد اما دست روزگار در دست جادوگران بود.نشست شبانه روزی آنها باعث شد که هیچ چیز باب میل جلو نرود اما همه می‌دانستند که داستان قرار است چگونه بسته شود.

از این مطالب که نمی توان نادیده گرفت بگذریم ساعت هفده و هفده دقیقه جرقه ی .......