DorD
DorD
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

استیصال ادبیات

بکتاش آبتین در بیمارستان با زنجیر هایی بر پا
بکتاش آبتین در بیمارستان با زنجیر هایی بر پا

گمان میکردم در روزهای ظلم و اندوه، ادبیات سرپناهمان باشد، درمان و دستگیر جان خراب و خسته مان باشد، حالا اما میبینم ادبیات خود از عهده ی این همه درد بازمانده. بازمانده چون ظلم تا جایی پیش رفته که قلم که هیچ، ذهن هم نمی‌توانست برود.

با این همه اما مینویسم و مینویسیم تا بدانم و بدانیم که در درد تنها نیستیم.


این تصویر بکتاش آبتین گویی حال این روزهای ادبیات است، در بند اما زنده، ناتوان از درمان اما مرهم.


ما مرثیه خوانان ِ یارانِ کلماتیم

از آب می نوشیم

بر طین گام می نهیم

و برای واژه ی " بیرحم "

مترادف هایی مثل " دلسخت " می سازیم

و از خدایی که داریم

طین ِ آزادی در این آب و خاک را

مسئلت می نمایی

به یاد بکتاش بود انگار که نوشتم

ما زندانیانِ نامحسوس

روزها

از آبی که نایاب می شود کم کم می نوشیم

و در طینی که خاک می شود نرم نرم نان می پزیم

و شب ها روی خاکِ زندانی می خوابیم

و آن وظیفه ی یومیه ی زیستنِ ناگوار را

با شعر و ترانه هایی از جنس آزادی

رنگِ رهایی می زنیم

بی آنکه به بامداد برسیم

شعر از:

https://virgool.io/@muhammadrezain1395


ادبیاتبکتاش آبتینشاعراندوهشعر
ما صافدلان دُرد کش بزم الستیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید