fatemeh ghasemi·۴ روز پیشدر وسط آفتاب بیرمق پاییزنور آفتاب اریب افتاده بود روی دیوار کتابخانه که من سرم را گذاشتم روی بالش تخت. تنم؛ بیجان از کارهای خانه. از پختن ناهار. از شستن ظرفها. ا…
محمدرضا معاشرتی·۱ ماه پیش۳ روش روبرو شدن با اندوه در زندگی کنونیاز دست دادن یک عزیز شکستهای شخصی یا حرفهای، و یا حتی تغییرات زندگی میتواند احساس اندوه عمیقی را بهوجود آورد. چگونه با آن روبهرو میشوی…
کیانادرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیشبرای اشکهای ماهی که در آب گم میشونداز اعماق قلب برای ماهی کوچولوی لغزون و زرد رنگ
پانتهآ·۲ ماه پیشمنم همینطورمدتی کوتاه، شاهد بخشی از زندگیِ دوستی بودم که دورانی سخت را میگذراند. ناخن هایش تقریبا تمام شده بودند، چند هفته یکبار در کلاسها حاضر میش…
پانتهآ·۲ ماه پیشچسبِ زمانتنها زمان مرا درک میکند، هیچگاه دستانم را رها نکرد، مواقعی که شاد بودم، با من میدوید و میپرید، و گاهی حتی از فرط خوشحالی، از من سبقت می…
زینب·۲ ماه پیشنامه نهم (و دیگر هیچ)خانم دکتر عزیز گاهی سکوت بهترین ودیعه الهیست. وقتی سکوت میکنی، دیگر نیازی نیست به کسی توضیح دهی که چرا حالت خوش نیست یا چرا در دنیای خودت…
Hidden·۲ ماه پیشخیلی وقت است که وقت هستخیلی وقت است میان مردم دنیا زندگی می کنم و هیچ حسی به هیچکدامشان ندارم !خیلی وقت است قلبم برای کسی نمی تپد و یخ احساسم را هیچ کس و هیچ چیز…
شارونا.درنامـهای به تو که نمیخوانی·۳ ماه پیشتناقض.دست های هم را گرفته بودیم، تو در شب قدم میزدی و من در تاریکی.
shiva·۴ ماه پیشنور از محل زخم ها وارد می شوداز این روزا هیچکی خبر نداره و فقط خودت میدونی که چقدر تنها و دلسردی...