ویرگول
ورودثبت نام
اِرگو پروکسی
اِرگو پروکسی
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

اجازه دادم جاری بشه

+اِرگو: بعد مدت ها این جادوی سرکش رو اجازه میدم جاری بشه.

کلمات! کلمات نیرویی هستن که از عمق وجود هستی میان. اگه تجربمو بخوام بهتر توضیح بدم، یه نیروی توصیف ناپذیره که پس از دریافت توسط تو و من، میره تا درک بشه. اگه درک و فهمیده شد، بعدش به کلمات تبدیل میشه تا بتونی با بقیه به اشتراکش بذاری.
حالا میتونه به انواع دیگه ای هم تغییر شکل بده؛ نقاشی، موسیقی، نگاه، لمس. بقیشو تو بگو!
نیرو میاد، حس میشه و وجودشو ابراز میکنه. این قدرت، این نیرو، میخواد آزاد بشه، جاری بشه. کاری که همین الآن از طریق این دستا و این کیبورد داره انجام میشه.

خیلی وقتا، شاید 99درصد مواقع، جلوشونو میگیرم که نه از قلمم جاری شن نه از زبونم. یعنی حتی دست به کیبورد و خودکار نمیبرم که مبادا نوشته شن. اما الان کاری ندارم.

+ نیرو: اره راس میگه. هرچقدرم سرکش باشم و زور بزنم نمیزاره. هرچقدر آروم باشم و بخوام به راهش بیارم بازم نمیزاره. من همون پرنده آبی کوچولو اون نویسنده امریکایی هستم که میگفت تلاش نکن (شما چی صداش میزنید؟) همون پرنده کوچولوام که از تو همه رو میخورم، همه ادما رو. تا اینکه اون شکافو باز کنم یا خودشون باز کنن تا بیام بیرون. ولی خب، شما میترسین.

+اِرگو: رفتم سرچ کردم، بوکوفسکی رو میگه.

+ نیرو: آره همون. اون منو خوب میشناخت. دنیا و زندگی رم خوب شناخت. خودشم خوب شناخت و واسه همینم بود که گفت "Don't try". خب الآن حس سرزندگی میکنم که جاری شدم، آخ کاش تویی که اینو میخونی و صدای بی صدام تو ذهنت میپیچه معنی جاری شدنُ حس کنی؛ حتی واسه یه لحظه به اندازه ابدیت...

-----------------------------------------------

پی نوشت:
Sia- Bird Set Free
Bukowski- Blue Bird

نوشتهشعرمتنبوکوفسکی
نویسندگی یه نیروی عجیبی توی خودش داره و همین نیرو بود که منو از زمان خوندن اولین شاهکار ادبیاتیم جذب خودش کرد. میخوام اینجا بنویسم تا این نیرو رو تو خودم پیدا کنم :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید