ویرگول
ورودثبت نام
فائزه نادری
فائزه نادری
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

بیرون

رعنا رفت قهوه سفارش دهد و من در این فاصله آسمان را نگاه کردم.
رعنا رفت قهوه سفارش دهد و من در این فاصله آسمان را نگاه کردم.


بیرون تصور رفتن از این خانه به آن خانه، از این جهان به آن جهان، آن‌قدر می‌گردیم تا جایی را پیدا کنیم. خانه‌ای که آنجا بتوانی از پوست خودت شیرجه بزنی بیرون و دیگر آواره نیستی. من بیرون را دوست دارم. مثل فیلم «من دیگر در این جهان احساس خانه بودن نمی‌کنم» میکن بلیر. مرضیه گفت، می‌گذارمش توی لیست فیلم‌هایی که ندیده‌ام، می‌بینمش. کمدی سیاه پسندم است.

ابراهیم در این جهان احساس خانه بودن نکردن، شبیه داستان همه انبیاست اما مرا به یاد ابراهیم نبی (ع) می‌اندازد. خلیل‌الله شدن پوست کلفت می‌خواهد از تنهایی جانت را درخطر می‌بینی ولی دم نمی‌زنی و هیچ‌جا جز آنجا خانه‌ات نمی‌شود. بهشت.

خواب توی خواب از روی پله‌ها شناور می‌شوم به پایین و سه چهارتا پله را روی هوا نرم‌نرم می‌پرم و چیزی‌ام نمی‌شود. تدخین همین احساس را دارد، کم و بیشش با خودت. یا کافئین‌هایی که سرپا می‌کندت از جان به در بردن از این جهانی که احساس خانه بودنش را به سگ نمی‌دهد.

کافئین بیرون از خواب، جسم نمی‌گذارد توی هوا برقصم و مثل پر جابجا بشوم. از این خانه به آن خانه، آن‌قدر می‌گردیم تا جایی را پیدا کنیم و سیگاری بگیرانیم. سیگارها کمک‌کننده اند. اخیرا حلقه اشتیرنرخوانی با رفقای علاقه‌مند به فلسفه، کمی مرا بیرون برد اما هنوز هم کم است. آخر فیلم دختر معتاد به قرص‌های افسردگی، نور می‌بیند و می‌خواهد بزند بیرون. خیلی وقت است می‌خواهم بزنم بیرون و مثل پر توی هوا شناور شوم. کافئین‌ها گاهی کمک‌کننده‌اند برای بیرون آمدن. می‌گفت: آدمیزاد باید به چیزی بچسبد تا رها شود.

خانهجهانفیلمسیگارکافئین
دانشجوی مطالعات‌فرهنگی، علاقه‌مند به جهان قلم‌ها و کلمه‌ها.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید