counselingtebyan
counselingtebyan
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

این رو گفت و رفت ...


اون روز سرم خیلی شلوغ بود. کلی کار و قرار جلسه و پاس کردن چک و بعد ازظهرش هم باید میرفتم ختم یکی از دوستان صمیمی که تازگی به رحمت خدا رفته بود. حدود ساعت یازده صبح بود که بهم زنگ زد و گفت گیر پنج میلیون پوله و امروز هر طوری شده باید جورش کنه. واقعا یه وقتایی آدم میمونه که چرا همه چیز باید با هم اتفاق بیفته و یه جورایی اوضاع خر تو خر بشه. بهش گفتم علی جان امروز خیلی گرفتارم و اوضاع خوبی ندارم فردا حتما برات انجام میدم. انقدر با عجله باهاش صحبت کردم که کل مکالمه 1 دقیقه نشد و فقط پای تلفن گفت باشه ممنون و گوشی رو قطع کرد. انقدر سرم شلوغ بود که موضوع تلفن سریع از خاطرم رفت. فردا عصر تو دفترم نشسته بودم و داشتم با یکی از دوستام گپ میزدیم و چایی میخوردیم که موبایلم زنگ خورد. شماره رو نمیشناختم و برنداشتم ولی طرف ول کن نبود و هی شماره میگرفت. پیش خودم گفتم شاید اتفاقی افتاده. تلفن رو برداشتم و بدون اینکه فرصت داشته باشم سلام کنم دیدم خانمی داره زار زار گریه و ناله میکنه و میگه بدبخت شدم، بچه هام یتیم شدند، خدایا منم بکش راحت شم. پای تلفن شوکه شده بودم و نمیدونستم کیه فقط از لابلای حرفاش اسم علی رو میاورد و گریه میکرد. دیگه مطمئن شدم خانم دوستم علی هست و نمیدونستم چه بلایی سر علی اومده. تلفن قطع شد و به حسام که پیشم بود گفتم به نظرم اتفاق بدی افتاده فقط پاشو بریم.

نمیدونم خودم رو چطوری به خونه علی رسوندم و از ماشین پیاده شدم و تا ته کوچه بن بست دویدم. سرتاسر کوچه رو سیاه پوش کرده بودند و صدای قرآن به گوش می رسید. دیگه نتونستم وارد خونه بشم و همونجا کنار در خشکم زد و نشستم روی زمین عکس علی روی سیاهی های کنار خونه نصب شده بود و بهم پیام میداد علی از بینمون رفته. دیگه از زور ناراحتی و استرس خیلی یادم نمیاد چی شد و چی گفتم. فقط فرداش از حسام شنیدم که علی سر پنج میلیون تومان بدهی به صاحبخانه اش باهاش درگیر شده و هلش دادن و با سر به جدول کنار خیابون خورده و دیگه بلند نشده.


شاید این داستان خاص با این اسم ها واقعیت نداشته باشد ولی از صبح تا شب نمونه آن در کوچه و خیابان و در جامعه ما به وفور دیده می شود. چقدر زیادند آدم هایی که از دید من یک مشکل کوچک، ولی از دید خودشان یک مشکل بزرگ و جدی دارند که می توانست به دست امثال من حل بشه و شاید من آخرین نفری بودم که می توانستم برای امثال علی کاری بکنم و با اهمال کاری واقعه تلخی را رقم زدم. این پنج میلیون تومان ها خیلی وقتا بود و نبودش در حساب شخصی من فرقی نمیکنه ولی می تواند درد بزرگی را از یک نفر برطرف کنه. چقدر خوبه که از امروز بیشتر حواسمان به علی های دورو برمان باشد.

#نادر_قنبری

@counselingtebyan

tebpsy.com

روانشناسیمشاورهسلامت روانهمدلیروابط موثر
مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره همیار تبیان/ tebpsy.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید