زهرا خانم درحالی که لیوان چای مورد علاقهاش را در دست گرفته به شوهرش، حسین، مینگرد..
حسین آقا، غرق در فکر، طول خانه را رفته و برمیگردد...
زنگ تلفن است که سکوتِ خانه را میشکند.
زهرا خانم، لیوان چایش را لبه میز گذاشته و به دنبال تلفن میرود..
هنوز جوابش را نداده که صدایی دیگر بلند میشود..
-ترقــــــــــــق..
خانم، به دنبال صدا برمیگردد..
آقا است که به میز خورده و لیوان افتاده..
حال، هردو به لیوان شکسته نگاه میکنند در حالی که برای هر کدامشان سه جواب وجود دارد:
-سکوت...
-تقصیر من بود..
-تقصیر تو بود..
#گاهی_پایانخوش_میطلبد_که_مقصر_باشیم