ساعت هفتونیم است و من هنوز احساس خواب و خستگی ندارم.یادم نیست که چی در گوگل جست و جو کردم اما هر چه که بود من را به اینجا کشاند.اول مطلبی راجب دختری که قصد داشت کام اوت کند خواندم و بعد هم یک طومار بلند بالا در مورد کاپ قاعدگی که باعث وحشت من شد.
حس عقب ماندگی دارم که نمیدانم ویرگول چیست اما اهمیتی ندارد اولین بار هم که از اینستا استفاده کردم نمیدانستم چیست و کجاست پس بلاخره میفهمم.
تا به امروز در دفتر یا گوشیام خاطراتم( البته خاطره اسم درستی نیست شاید افکار و احساسات کلمات بهتری باشند) را مینوشتم اما حس بهتری دارم اگر کسانی آنها را بخوانند. اینجا حس یک مکان دور افتاده و غیر قابل دست رس را برای من دارد.