سلام،اولا ازینکه وقتتون رو بهم دادید ممنونم و دوما اخر این متن یه سری پاورقی قرار داده شده که رفع ابهامی برای چیزاییه که توی متن هست و سوما،خیلی خیلی خوشحال میشم وقتی نظراتتون رو میخونم.
داد و ستد ،اکسیژن آدمهاست.از همان پیشین تا ابد .کمتر پیش می اید،اسم زوجین،بدون یکدیگر کاربرد داشته باشد: مثبت و منفی/کمتر و بیشتر و..
این قسمت؛فلسفه بافی!
زمانی که یکی از طرفین این ترکیبها تنها ،به کاربرده میشود،نشانگر سربلندی ذهن در تقابل بین دوکلمه است (یعنی اگر بر زبانش کمتر جاری میشود، بدیهی است که بیشتر نبوده) و این یعنی ذهن، ناخوداگاه راه مقایسه را میداند،حتی اگر به زبان نیاورد.
وقتی داد را به زبان می اورد،یعنی چیزی را بدست نیاورده بلکه از دست داده است ،این همان تصور ناخوداگاه ما، نسبت به بخشش است.درواقع،تعمیم بخشیدن کلی.(یعنی ذهن دربرابر بخشیدن نیز گمان میکند نقطه مقابل (یعنی ستد را)بدست نمی اورد به همین خاطر نسبت به ان کراهت دارد)
درحالیکه فراموش میکنیم،این ترکیب،عمل است در زندگی انسان ،نه یک مقایسه ی نسبی و ذهنی.
مقصودم ان است که ؛ داد تنها نیست،هیچ وقت نبوده،ستد همراه همیشگی روزهای اوست.
داد،تنها نیست!
از نگاه من ،اکثر تجربه های زندگی که به ظاهر از ستد دور بوده،دارای ستد هستند و در روزمُرده ترین روزمرگی ها ،در غربت ترین قربت ها نیز تجربه های مثبت نهفته است.
مثلا وقتی یک دوم شخص وارد زندگیتان شود،او نیز نقشش را ایفا میکند تا شما بیاموزید؛
وقتی در کنارش خوشحالید،احساس میکنید خوشه ای از خوشی از اسمان به زمین افتاده و زمانی که شریان قلبش خوداگاه یا ناخوداگاه،جریان زندگی اش را قطع میکند و میرود،حالت دیگری به تجربه شما در روابط ،مضاف میشود.بدون او،لمس احتمالات ممکن در یک ارتباط،ناممکن بود و پازل تجارب، نیمه تمام.
یا چرخ میشی یا جزوی از چرخه!
اگر انسان بر قوانین و احتمالات زندگی اش تسلط خاطر نداشته باشد،یا چرخ میشود یا جزوی از چرخه میشود ؛مثلا ،اینکه هر امدی یک رفت دارد، از جمله ی این قوانین است.سعی در چنگ زدن به لحظات نکنید،زمان،کسی را معطل نمیکند،زمان هم رفتنی است.
نبخشیدن نیز،چرخ کننده ای است قهار.نگه داشتن کوله باری از لحظاتی که انسان را در مضیقه قرارداده،انسان را خموده میکند.رها کردن و بخشیدن،دادن است و ستد اش رها شدن.ارتباط افکار ادمی با احساساتِ منفی اش، معکوس است.(هرچقدر افکار ادمی نسبت به مواردی که او را ازرده خاطر میکنند کمتر باشد،راحتی اش بیشتر است)
هرکه بامش بیش،برفش بیشتر:
انسان به اندازه فهمش،توان مقایسه بیشتری دارد،فعل یک کودک است که به هنگام ربوده شدن عروسکش پخش زمین شود و تا زمانی گریه کند که اصل موضوع را ازیاد ببرد.همانقدر که برای یک بزرگسال این امر کوته است،بقیه اوامر با روش های اصولی پذیرش، ازین قاعده مستثنی نیست.روش های صحیح پذیرش، از درون ادمی برمیخیزد که بعدا در متون پیشرو به ان میپردازم.(یعنی اگر انسان فلسفه رفتار و کنش اش را بداند،میتواند عاقلانه رفتار کند و از مسائل به سادگی عبور کند)
و در انتها نباید از یاد برد که؛دادی که در ان فریاد است، بیداد است و بیداد، فاقد است،مرحمت نیست.
محل جایگذاری پینوشت: