Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۳ دقیقه·۷ سال پیش

طنزک خاطره بازی!(قسمت سوم:سیگار برگ!)

پدرم ازون سیگاریهای تیر بود.روزی دو تا سه پاکت سیگار می کشید.اینقدر سیگار می کشید که خودش هم داشت همراه سیگارهاش دود می شد.وقتی می رفتیم مسافرت،پلیسا فکر می کردن عملیه(!) جلوی ماشین رو می گرفتن و تموم سوراخ سنبه های ماشین رو می گشتند ولی هیچ وقت ،هیچی گیرشون نمی اومد و من مطمئن بودم که پدرم فقط یک سیگاری حرفه ای است و از این وصله ها به او نمی چسبد.برای همین به او افتخار کرده و او را الگوی خودم قرار دادم!

هنوز شا...م كف نكرده بود که یواشکی می رفتم سر پاکت سیگارش و سیگار،کِش می رفتم.ریه هام تازه داشت به دود و دم سیگار عادت می کرد که دستم رو شد و یک پس کتک سیر خوردم. خیلی دنبال راه نجات می گشتم تا اینکه کلینت ایستوود به دادم رسید!
ژست کلینت ایستوود در خیلی از فیمهای قدیمش
ژست کلینت ایستوود در خیلی از فیمهای قدیمش

بله در یک فیلم،کلینت ایستوود داشت سیگار می کشید.پدرم و دو تا از مردای فامیل که داشتند سیگار می کشیدن و سیگارشون با او خیلی فرق داشت،گفتند نامرد داره سیگار برگ می کشه!و اینجا بود که من یافتم،آنچه باید می یافتم!

رگ غیرتم بدجور باد کرده بود.ابتدا با هر ترفندی بود از سیستم های امنیتی پدر عبور کردم و برای آخرین بار ،یک سیگار ازش، کِش رفتم.آن سیگار را مهندسی معکوس کردم و چیزی نگذشت که به عنوان یک دانشمند نوجوان ایرانی به فناوری پیچیده ی ساخت سیگار برگ،دست پیدا کردم و به شدّت پدرم را به خنگی محکوم کردم که چرا با اینکه باغ دارد و باغش این همه درخت دارد و درختانش این همه برگ دارند،نتوانسته به خودکفایی برسد و باید حسرت سیگار این مرتیکه آمریکایی رو بکشه!

عقده گشایی کردم.با برگ تک تک درختانی که در باغمون و اطراف باغمون بود،سیگار برگ تولید کردم.سیگار برگ زردالو،سیگار برگ گیلاس،سیگار برگ هلو،سیگار برگ مو،سیگار برگ گردو و سیگار برگ چنار!مواد تولید سیگار هم چیزی نبود به جزء یک ورق از دفتر مشقم،مقداری برگ خشکیده و ریز ریز شده درختانی که اسم بردم،کمی چسب مایع راضی و یک مداد قهوه ای.کاربرد مداد قهوه ای برای قهوای کردن ورق دفترم بود تا سیگار تولیدی،حداکثر شباهت را به سیگار برگ کلینت ایستوود داشته باشد!

اون سیگارها،دودی داشتند که هیچکدام از سیگارهای الان ندارند.اون سیگارها مانند سیگارهای امروزی سبک و سنگین داشتند.وقتی خیلی حالم خوب بود سیگارهای سبکی از برگ گیلاس و زردآلو می کشیدم.وقتی حالم خراب بود و غم داشتم،سیگارهای سنگینی از برگ گردو و چنار می کشیدم.

تصور متعلق به فیلم فرانسوی «چهارصدضربه»،اثر فرانسوا تروفو،است
تصور متعلق به فیلم فرانسوی «چهارصدضربه»،اثر فرانسوا تروفو،است

متاسفانه کارگاه تولید سیگارم لو رفت،پدرم با تشکیل یک دادگاه صحرایی مرا متهم به این کرد که باغش را دچار پاییز زودرس کرده ام و گفت علت اینکه درختانم هنوز میوه دارند و برگهایشان را از دست می دهند، تویی!

بدین ترتیب و با ذکر این اتهامات،پدرم خیلی سنگدلانه مرا کتک زد و کارگاه تولید سیگارم را،پلمب کرد.پدرم را با همین کارش از عوامل گسترش قاچاق سیگار به کشور،می دانم.چرا که او اگر به جای حمله به من،از من دفاع کرده بود؛الان من یکی از قطب های تولید سیگار برگ در کشور و بلکه در جهان بودم.من هیچ وقت او را نمی بخشم.چون من استعداد خوبی داشتم،اگر او از من حمایت می کرد نه تنها کمک به اشتغال زایی جوانان جویای کار،می کردم و جلوی قاچاق سیگار به کشور را می گرفتم.الان هم در حال ارز آوری و کمک به دولت با قاچاق سیگار به کشورهای دیگر بودم.حالا گیریم تموم درختای ایران،یکماه زودتر پاییز را تجربه می کردند. آسمون به زمین میومد؟!

خاطره بازی!(قسمت دوم:سبیلوی غیرمترقبه!)

اگر حوصله و وقت داشتین و عشقتون کشید به مطلب طنز و نطنز قبلی حقیر هم سری بزنید:

https://virgool.io/@J-M-S/%D8%B9%D8%B1%D8%B6-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%85-zeebz9uk2u4o



طنزخاطرهسیگار برگپدرمکلینت ایستوود
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید