mohammad mahmoudi·۱ ماه پیشآن چند ثانیه ی من، پدرم و جادهشب، خنکای فروردین را با خودش آورده بود. نورهای جاده مثل خطهایی در تاریکی کشیده شده بودند. ساعت نزدیک دوازده بود. من و پدرم با کامیون نارنج…
سعید محمدرحیم·۱ ماه پیشچرا هیچ پدری از پسرش راضی نیست و هیچ پسری از پدرش؟روابط پدر و پسر، از بیرون شاید ساده بهنظر بیاد؛ دو مرد از دو نسل، یکی که راه رفته و یکی که تازه قدم گذاشته.اما در درون، این رابطه پر از سک…
ضُحاخانومِ؛·۵ ماه پیشرقیهجان؛بوی سرد و بیروحِ خرابه مشامم را اذیت میکرد. چشمانم هم دیگر نای اشک ریختن نداشتند؛ فایدهای هم نداشت، چون پدرم را نمیافتم. قرار بود زود بر…
نورا خانوم·۷ ماه پیشپس تو مغزت چی میگذره بابا؟امروز برای ثبت نام ثنا رفتیم یه دفتر الکترونیک قضایی و بابام رفت پیش یه کارمند برای انجام دادن کارامون..آقاهه پرسید دخترتون چند سالشه؟بابام…
سید جعفر شاه نوری·۱ سال پیشمیرحسین شاه نوری عکسسلام توکه اندوه بزرگی بر دلها حاکم است. مثل ماهی بر ساحل افتاده. این اندوه بزرگ وپایان ندارد. دیدار وقتی خورشید دوباره طلوع کند
???·۳ سال پیشبه سوی شهادت قسمت دوممعلم با تمسخر به من خیره شد و با خشم گفت:-پس بدر توهم جزو همون خائنهای کشور بوده که به کشور خودش خیانت کرد. حیفه که این انگلها تو جامعه..…
afsaneh.shahi·۳ سال پیشروزپدرپدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما…
کیمیا قاسم پور·۳ سال پیشفرشته کوچولو _ پارت دومفرشته شب دادگاه برگذار شد.پدرم اصرار داشت همین امشب از زندگی من گورت را گم میکنی تا ریخت و قیافه نحست را نبینم. مادرم با گریه التماس میکر…
پسر بابا·۳ سال پیششب دومامشب دومین شبی هست تو بیمارستان بالای سر پدرم هستم تا که حالش خوب بشه.دقیقا شیش روز پیش، یک شنبه ۳۰ امرداد ۱۴۰۱، همین ساعتها بود که پدرم ب…