برای چی ما رو آوردید اینجا؟این سوالی بود که بچه ها از معلم و ناظم مدرسه مون می پرسیدند که برای اینکه درس ها در ذهن بچه ها رسوخ کند،ما را به یک اردوی علمی-تفریحی برده بودند.
ما رو برده بودند به یک اردوگاه جنگلی در نزدیکی دریا.در آن اردوگاه به جزء یک تور والیبال و یک زمین مثلاً فوتبال پر از گل و لای با دو دروازه ی تور پاره و هزار تا قورباغه چاق و چلّه ی چندش آور، هیچ وسیله(!)ی دیگری وجود نداشت.همان موقع ما مثل خر در گل مانده بودیم که اینها چه چیزی می توانند بر علم و تفریح ما بیفزایند؟!آنجا بیشتر برای معلّمان یا کارمندان شاغل در آموزش و پرورش ساخته شده بود تا برای اردوی علمی-تفریحی دانش آموزان مقطع ابتدایی!
از همه بدتر این بود که اون موقع ها مثل الان دست هر بچه ای یک گوشی تلفن همراه با یک تبلت نبود و سر بچه ها به این جور چیزها گرم نبود.بنابراین ما باید فکری برای خروج از آن بحران زجرآور می کردیم.من و چند تا از بچه های خلّاق و باهوش مدرسه نشستیم و فکرهامون رو روی هم گذاشتیم که اینجا چه جوری می توانیم تفریح کنیم؟ایده های خیلی زیادی مطرح و رد شد تا اینکه طرح سه فوریتی من بلافاصله،تصویب و به اجرا درآمد!
خوشبختانه(متاسفانه!)در آن اردوگاه مقادیر زیادی قورباغه غول پیکر وجود داشت.طرح من این بود که برای رفع کسالتف،باید از قورباغه ها،نهایت استفاده را ببریم.طرح من خیلی کلّی بود ولی توسط همکلاسی های با استعداد من،به جزئیات تبدیل و به اجرا درآمد.چیزهایی که به اجرای این طرح،کمک شایانی کردند در وهله اول،دودره بازی معلّم و ناظممون و ترک اردوگاه توسط آنها و از آن موثرتر، نگهبانِ پیر و فرتوت و دو آشپزِ بی حال و بی خیالِ آن اردوگاه بودند.آنها شاهد اجرای تک تک آن جزئیات بودند ولی به جزء یکی دوبار تذکر خیلی سطحی و مشفقانه(!)،اقدام بازدارنده ای بعمل نیاوردند.
بچه ها برای اجرای هر چه بهتر آن طرح کلّی من و جزئیات وحشتناک ابداعی خودشان،از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.در زیر به ذکر چهر مورد از این جزئیات که کمتر وحشتناک و رقت انگیزند، بسنده می کنم:
جزئیات اول(روز):استفاده از قورباغه ها به جای توپ.این توپ ها سه بدی داشتند.یکی اینکه نمی شد مانند توپ های پلاستیکی آن زمون،آنها را لایه کرد و بر عمر مفیدشان افزود.دوم اینکه مانند توپ های دیگر تمام اختیارشان دست فوتبالیست نبود و متاسفانه تا قبل ازمرگ از خودشان کمی اختیار داشتند و سوم اینکه این توپ ها زود پاره می شدند!
جزییات دوم(روز):چند تا قورباغه را داخل نایلون پلاستیکی می کردیم و در آن را می بستیم و می رفتیم بالای پشت بام ساختمان سه طبقه ای اردوگاه و آن را مانند یک نارنجک به زمین پرتاب می کردیم.نایلون می ترکید و به تبع آن قورباغه ها نیز منفجر می شدند!صحنه های حیرت انگیزی بود.
جزییات سوم(شب):وقتی نگهبان چراغها را خاموش کرد،همکلاسی های با استعداد و نترس، یواشکی بیرون رفته و دنبال صدای قورباغه ها را گرفته و آنها را یافته و به داخل می آوردند و آن را به سمت کسانی پرتاب می کردند که خیلی زودتر به خواب عمیق رفته بودند.همکلاسی های در خواب ،وحشت زده و فریاد کنان بر می خاستند و به این ور و اونور می پریدند.به این خیال که ارواح خبیثه ی قورباغه هایی که در طول روز،ترکانده بودند،برای انتقام آمده اند!
جزییات چهارم(هم شب و هم روز):این جزییات روی همکلاسی های مثبت یا تنبل و ترسو و خواب آلود،پیاده می شد که به هیچ قورباغه ای نزدیک نشده بودند.به این صورت که قورباغه را زیر یقه زیرپیراهن یا در پاچه ی زیرشلوار و یا در آستین آنها می گذاشتند و آن دانش آموز تنبل و خواب آلود را به یک دانش آموز پرتکاپو که دیگر به هیچ وجه به خودش اجازه خوابیدن را نمی داد،تبدیل می کردند!
بدین ترتیب ما از آن اردوی علمی-تفریحی نهایت استفاده رو بردیم و تا توانستیم تفریح کردیم و بر علمِ خود افزودیم.اینقدر با ترکاندن قورباغه ها بر علم تشریحِ و کالبدشناسی،تسلّط پیدا کردیم که یک دانشجوی پزشکیِ امروز،هرگز نمی تواند به آن میزان از علم تشریح،دست یابد.البته معلم و ناظممون وقتی به آن اردوگاه برگشتند ما را به انقراض نسل قورباغه های بیگناه آن اردوگاه،متهم کردند(دروغ می گفتند چون هنوز تک و توک صدای قورباغه ای از گوشه و کنار آن اردوگاه طنین انداز می شد) و برای مجازات ما را وادار کردند اجساد قورباغه ها را به بیرون از اردوگاه،انتقال داده و در زیر خاک،دفن کنیم.و تهدیدمان کردند که از نمره ی انضباطی تون ده نمره کم می کنیم.ولی هیچ وقت این کار را نکردند که هیچ.بلکه به مدیر مدرسه گزارش دادند که دانش آموزان از این اردو نهایت استفاده را بردند و شایسته است که اردوهایی از این دست،برای اعتلای علم و دانش و فرهنگِ دانش آموزانِ ایران زمین،در آینده تداوم یابد!
اردوها برای دانش آموزان دیگر تداوم یافت.با اینکه ما کار انتقال تجربه را به خوبی انجام داده و آنها را برای استفاده ی هر چه بهتر از فضای آن اردوگاه تعلیم داده بودیم.آنها پس از برگشت ادعا کردند که در آن اردوگاه،هیچ قورباغه ای،مشاهده و یافت نشده است!
mohsenijalal@yahoo.com
اگر حال داشتین،وقت داشتین و میلتون کشید به مطلب طنز و نطنز قبلی حقیر هم سری بزنید: