گاهی
در دلم
ناقوس تمام کلیساهای جهان نواخته می شوند.
اسرافیل در صور می دمد.صوری که صدایش گوش فلک را کَر می کند.
طوفانی برپا می شود.طوفانی که تمام کشتی های عالم و حتی ناوهای جنگی را در هم می شکند.
جنگی در می گیرد.جنگی که از صدای چکاچکِ شمشیر جنگجویان اعماق تاریخ گرفته تا صدای توپ و تانک جنگ آوران عصر جدید،از آن شنیده می شود.
گردبادی شروع می شود.گردبادی که هیچ کس و هیچ چیز را یارای مقاومت در برابر آن نیست.گردبادی که استخوان تمام مهره داران روی زمین را خورد می کند.
زلزله ای رخ می دهد.زلزله ای که با هر ریشترش تمام برج و باروهای دنیا را ریشه کن می کند.زلزله ای که از تمام کوههای عالم جزء غباری به جا نمی گذارد و در پسِ پس لرزه هایش فقط ذرّات پراکنده ای از هر چیز در هوا غوطه ور است.
تمام مرده ها از گور برمی خیزند و هراسان به آغوش زنده ها پناه می برند و زنده ها از ترس مرده ها به آغوش گورهای خالی پناهنده می گردند.
تمام شیاطین عالم به خروش می آیند.
خورشید و تمام نورهای عالم به تاریکی می گرایند.
و
صدای بال هیچ یک از ملائک به گوش نمی رسد!
اگر دلتان خواست و عشقتان کشید به دل نوشته قبلی این حقیر هم سری بزنید: