در مورد آدمهای عاشق پیشه ای مثل"محمّد صالح علا"نوشتن کار دشواری است.چرا؟چون آدمهایی از این دست در چارچوب آدمهای معمولی و قابل تعریف نمی گنجند.به زبان ساده تر درک کردن آنها سخت و گاهی نیز غیر ممکن است.
چگونه می توان به دایره فکری مردی وارد شد که کتاب عجیب«تمامی آنچه که مردان در باب زنان میدانند» اثر عبدل اسمیت را ترجمه کرده!(کتابی ۱۱۰ صفحه ای که اگر از ابتدا تا انتها ورق بزنید،چیزی جز صفحه های سفید نصیبتان نمی شود.از این کتاب بیش از ۲۸ چاپ به فروش رفته!)
چگونه می توان وارد محیط ذهنی فردی شد که اسم تنها فرزندش که پسر است را "باران" گذاشته؟!
نکات بارز در مورد صالح علا تُن صدای خاص و سبک استفاده ی او از کلمات و حتی حروف الفبای فارسی در گفتار و نوشتار است.او دل در گرو کلمات پیش پا افتاده نداشته و به اینجور کلمات هیچ علقه و علاقه ای ندارد.او کلمات زیبای ساخته ی ذهن خودش را به دنیا می آورد.شاید خیلی ها به این کلمات روی خوش نشان ندهند.خوب ندهند.کدام عاشقی،راحت و بی ملامتِ خلق روزگار زیسته که او چنین زیست کند.مگر نه اینکه عاشق، گوشواره ی زیبای«هیچ آدابی و ترتیبی مجو.هرچه میخواهد دل تنگت بگو»را آویزه ی گوش خود کرده و گوشش به هیچ حرف و حدیث دیگری بدهکار نیست؟!
اگر پیش از این صدای او را از جایی مثل رادیو پیام و یا برنامه های تلویزیونی شنیده اید که طوبی لهم(خوشا به حالتان)،اگر نشنیده اید و یا شنیده اید و یادتان رفته،ترانه زیبایی که وی در تحیّت حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله وسلّم) سروده اند را با دکلمه دلنشین خودشان بشنوید:
نمی دانم تا حالا نوشته ای از او را خوانده اید یا خیر؟اگر خوانده اید که باز هم خوشا به حالتان،اگر نخوانده اید،حتماً بخوانید.در اینجا فقط بخشی از نوشته های او تحت عنوان«دلنوشته های آهان آهان دار» (محبوب صالح علا)که روزهای سه شنبه هر هفته در صفحه سوّم ضمیمه«ادب و هنر»روزنامه اطلاعات منتشر می شود را می آورم:
«محبوبم!فریشتگان از سبک بالان اند،می توانند پرواز کنند.سنگین که قدرت پرواز ندارد.اما دانایی،تنها موهبتی است که به انسان عطا شده است.به آنها که فکر می کنند،کتاب می خوانند،فیلم و نمایش و نقاشی های خوب می بینند،موسیقی خوب می شنوند،ترانه های خوب می خوانند.دانایان می دانند«گرفتن»کاری پیش پا افتاده است.«پرداختن»آدمی را انبوه و فراوان می سازد.
عاشق ها یا خود فریشته اند یا با فریشتگان نسبت دارند.از طرف مادری با فریشته ها خویشاوندند. محدودیت مرزی-جغرافیایی ندارند.از راز هم باخبرند،با هستی محرم اند.رازهایی هست که جزء آنها نمی دانند و نمی شنوند.
ما برای چه به دنیا وارد می شویم؟اینجا چه کار داریم؟آنها می دانند.می گویند ما به دنیا وارد می شویم تا فریشته شویم.شاید دلتان بخواهد بپرسید ما از کجا می فهمیم که فریشته شده ایم؟یکی از آسان ترین راهها این است که هر بار که سیر شدیم،خواستیم سفره مان را جمع کنیم،اگر لب سفره را بالا زدیم،آن زیر، مردم گرسنه را دیدیم،ما فریشته شده ایم.زیرا این چیزها را تنها فریشتگان می بینند.»
این قسمت را دوباره بخوانید.چرا که برخی از «تکرارها» و «دوباره ها» خیلی لذّت بخش اند.
شاید دلتان بخواهد بپرسید ما از کجا می فهمیم که فریشته شده ایم؟یکی از آسان ترین راهها این است که هر بار که سیر شدیم،خواستیم سفره مان را جمع کنیم،اگر لب سفره را بالا زدیم،آن زیر، مردم گرسنه را دیدیم،ما فریشته شده ایم.زیرا این چیزها را تنها فریشتگان می بینند.
و امّا شعرهای او نیز در جای خود خواندنی و حظّ بردنی هستند.دو تا از شعر های زیبای او را برای شما می آورم:
روی ماه دستمال نمدار میکشم نوک قاشق آسمون و می چشم
می پاشم ستاره ها رو سر رات که بیای قدم بذاری رو چشام
شبا رو جمع میکنم تا میزنم رنگ روغنی به فردا میزنم
همه ی تلخی ها رو دور میریزم شیرینی به طعم دریا می زنم
واسه اومدنت برنامه هاست همه جاده ها آب پاشی میشه
نوک هر پرنده ای شاخه گلی است کف رودخونه هامون کاشی میشه
یه حساب تازه ای باز می کنم شکل ماهت رو پس انداز می کنم نازنین غزل غزل داد توی کوچه های شمشاد
با لب ترانه فریاد گل نرجس باغت آباد
محبوب من آقايي کن منو به غلامي ببر
يه پول سياه بفروشمو دوباره مفتی بخر
ارزون ترين جنس حراجی ميشم
دور تو ميگردم و حاجی ميشم
عشق به من گفت که دلدار باش
جنس حراج سر بازار باش
آه بکش ناله و فریاد کن
دربدر روی خریدار باش
محبوب من
صفا همون جاست که تو باشی و من
شورش عقل است به صحرای تن
محبوب من
مروه همان لحظه ی دیدار ماست
آینه بازی دم عاشق شدن
محمد صالح علا در ترانه سرایی نیز ید طولایی دارد.بیشترین ترانه های او را مهرداد آسمانی خوانده است.
متن یکی از ترانه های غمگین او به نام «سگ»را که مهراد خوانده و آهنگسازی کرده را-با این تردید که آیا جای این ترانه اینجا هست یا نه؟-را در اینجا می آورم:
سگه با پای چلاقش
نون ديده رفته سراغش
داشته ميرفته كه بنزه
زده پرت شده رو طاقش
بنزه انگار كه نه انگار
خون پاشيده رو چراغش
سگ هار نازی آباد
لب تشنه میکنه داد
هاپ هاپ هاپ
واق واق واق
ااو ااو ااو ااو
حالا واق بزن صدا كن
نون خونی رو رها كن
بگو از غم غريبی
جون نده نذار بميری
حالا واق بزن صدا كن
نون خونی رو رها كن
بگو از غم غريبی
جون نده نذار بميری
سگه با پای چلاقش
نون ديده رفته سراغش
داشته ميرفته كه بنزه
زده پرت شده رو طاقش
بنزه انگار كه نه انگار
خون پاشيده رو چراغش
سگ هار نازی آباد
لب تشنه میکنه داد
هاپ هاپ هاپ
واق واق واق
او او او
حالا واق بزن صدا كن
حالا واق بزن صدا كن
حالا واق بزن صدا كن
حالا واق بزن صدا كن
و چند نکته:
آسمان سینه ام را چون شمایی مشتریست
باز کن دکّان که وقت عاشقیست