موقعی که به یزد آمدم و میخواستم کار بنایی را شروع کنم. بنایی سر ساختمان آوردم تا ساختمان را ببیند و بگوید چه وسایل و ابزاری باید جور کنم تا کارش را شروع کند. گفت دو تا فرغون، سه تا بیل، یک کلنگ، سه تا استانبولی، دو تا دول. پرسیدم دول؟! با دول چه کار میکنید؟ گفت با آن ماسه بالا میکشیم! متوجه میشوم که در اینجا به "دلو"، "دول" میگویند! آخر لامصبها چرا و با چه استدلالی جای "ل" و "و" را عوض کردید؟!
تمام وسایل را جور میکنم ولی کلمهی دول را رویم نمیشود بگویم. به "م" ماجرا را میگویم و از او میخواهم تا با هم برویم دو تا "دول" بگیریم. حسابی میخندد و قبول میکند که با هم به ابزارفروشی برویم و او به فروشنده بگوید که دو تا "دول" به ما بدهد. سوار موتور "م" میشویم و به ابزارفروشی میرویم. داخل مغازه که میشویم "م" هیچی نمیگوید. خیر سرم به "م" نگاه میکنم و منتظر میمانم که او به فروشنده بگوید که دو تا "دول" بدهد و کارم را راحت کند. "م" به من نگاه میکند و میگوید جلال راستش من یادم رفت، چی میخواستی! کفرم بالا آمده است! تتهپته میکنم و میگویم یعنی چه که یادت رفته؟ میگوید آدمیزاد فراموشکار است! خودم با شرم کلمهی "دول" را میگویم و "م" ماجرا را به فروشنده میگوید و با هم غشغش میخندند!
ای داد بیداد. دولهایی که خریدم بزرگ است. بنا میگوید این دولهایی که گرفتی برای چاهکنی است، نه بنایی. برو دو تا دول کوچک بگیر. هیچی دیگر اینبار خودم میروم و به فروشنده میگویم این دولها بزرگ هستند، اگر میشود با دو تا دول کوچک عوض کنید. فروشنده یاد شب قبل میافتد و باز هم میخندد و میگوید دول کوچک نداریم ولی دولهای بزرگ را پس میگیرد. مجبور میشوم به یک ابزارفروشی دیگر بروم و دوباره از این کلمه را استفاده کنم.
پ.ن: امانا گیمی دلو شما چی گیدی؟! یعنی ما به این میگوییم دلو شما چه میگویید؟
حُسن ختام: سکانسی از فیلم "باشو غریبهی کوچک"