مقدمه:
این اولین بار است که حتی اسم آقای «رائفیپور» را در یادداشتی میآورم و لازم است بگویم که مثل برخی از دوستان قصد تخریب یا تایید شخصیت ایشان را ندارم. اخلاق خودم اینگونه است که روی گوش دادن یا ندادن به حرفهای هیچ احدی، تعصّب ندارم. یعنی سعی میکنم طبق کلام امیرالمومنان علی (علیهالسلام) که فرمود: «خُذ الحکمَهًْ حَیثُ کانَتْ وَ انْظُر اِلی ما قالَ و لا تنظُرْ الی مَنْ قال. حکمت را هر جا باشد، فرا گیر. و نگاه کن به آنچه گفته میشود، نه به گوینده سخن». همه را گوش دهم و بعد هم تا جایی که در توانم باشد ادای خردمندان را در آورم:
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ: همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
یعنی آن بخش که فکر کنم حرف حساب است و با عقل، منطق، دانستههای ذهنی، تجربههای زیستی و باورهای قلبیام همخوانی دارد را قبول میکنم و میپذیرم و آن بخش که مشکوک یا مبهم به نظر برسد و احساس کنم نیاز به تحقیق و مطالعهی بیشتری دارد را به راحتی قبول نکنم.
در این یادداشت به قدر وسع و به روش خودم، میخواهم کسانی که ماندهاند سخنرانیهای امثال آقای «رائفیپور»و آقای «پورمسعود» را گوش بدهند یا ندهند را از سردرگمی در بیاورم. البته ای کاش برخی از این کسان، همینقدر هم بر روی گوش دادن یا ندان به حرف سلبریتیهای خودفروختهی دوزاری و این غضنفرهای فرهنگی، حساس بودند!
پیچیدن نسخهی موقتی که معلوم نیست جواب بدهد یا ندهد!
تصوّر کنید خداینخواسته دردی بر قلب شما عارض میشود. فوراً نزد نزدیکترین پزشک به محل زندگیتان میروید. او از قلب شما یک نوار میگیرد و ضربان و نوسانات قلب شما را به دقت معاینه میکند. اگر نتیجه بگیرد که درد قلب شما در حدی است که خودش بتواند درمان کند، این کار را انجام میدهد. ولی اگر تشخیص بدهد که درد شما نیاز به بررسی از سوی یک متخصص قلب و عروق دارد، برای شما یک نسخهی موقت میپیچد و به شما میگوید که در اولین فرصت ممکن، به یک پزشک متخصص قلب و عروق مراجعه کنید. البته بنده به تجربه دریافتم که گاهی علّت یک بیماری را، یک پزشک عمومی باتجربه بهتر از یک پزشک متخصص تازهکارِ خودشیفته و مغرور، تشخیص میدهد. گاهی هم یک پزشک عمومی تازهکار، تشخیص اشتباهی داده و متخصص قلب و عروق کهنهکار متوجه شده است که قلب بیمار دارد مثل ساعت کوئری سابرینوس عقربهای دستسازِ دویست میلیون تومانی پشت دستش، کار میکند!
تشابه کار نویسنده و سخنران به کار پزشک عمومی!
یک نویسنده و یا یک سخنران دود چراغ خورده، اهل تفکر، مطالعه، پژوهش و تحقیق در حوزههای مختلف، میتواند مسائل و چالشهای متنوعی که کشور به آنها دچار است را تا حد زیادی تشخیص دهد و به میزان وسع مطالعاتی و فکریاش و تیزبینیاش، نسخهای تحلیلی نیز ارائه بدهد. ولی این نسخهی تحلیلی لزوماً صحیح نیست و معمولاً نیز به درمان قطعی چالشها و دردها منجر نخواهد شد. نویسنده و سخنران، بیشتر در حکم پنبهزنِ اتّفاقات هستند، یعنی اتّفاقات را مانند یک دستگاه پنبهزن، حلّاجی میکنند ولی نمیتوانند برای آنها لحاف و یا تشک بدوزند. دوختن لحاف و تشک، متخصص خودش را میخواهد. نویسنده و سخنران میتوانند یک فیلم را نقد کنند ولی خودشان نمیتوانند یک فیلم خوب بسازند. نویسنده و سخنران میتوانند مشکلات اقتصادی و فرهنگی را تحلیل و جز به جز، بررسی کنند؛ ولی خودشان نمیتوانند بر روی اقتصاد و فرهنگ، مانند مدیران و متخصصان حوزهی اقتصاد و فرهنگ، تاثیرگذار باشند.
هیچ نویسنده و یا سخنرانی، نباید توهم درمان تخصصی دردها را داشته باشد. نویسنده و سخنران باید حد و حدود خودش را بداند. باید بداند که هنر او باید این باشد که محلّهایی که باعث درد و زخم شدهاند را بیابد و مردم را به صورت جز به جز و با تحلیل، از آنها آگاه کند. آنگاه به کمک مردم، درمان تخصصی دردها را از متخصصان درمانشان، مطالبه و پیگیری کند.
گیریم بیسواد!
یک جریانی راه افتاده است که هر کسی که دو کلمه حرف حساب میزند را شروع میکنند با انواع و اقسام برچسبها خراب میکنند تا حرفهایش شنیده نشود. میگویند فلانی یک بیسواد است که خودش را داخل هر مسئلهای میکند. خُب شما اگر به این نتیجه رسیدید که ایشان بیسواد است اصلاً چرا به حرفهای ایشان گوش میدهید؟ بروید باسوادها را پیدا کنید و از کنارشان جُنب نخورید و اصلاً هم به این موضوع توجه نکنید که هر گندی به دنیا خورده است، معمولاً کار باسوادهای سودازده بوده است، نه کار بیسوادها. و به این هم توجه نکنید که اگر فردا صبح، بیسوادهای دنیا دست از کار بکشند، باسوادهای دنیا برای سیر کردن شکمشان باید ? خودشان را بخورند!
در یکی از یادداشتهایم، چند ماجرای واقعیِ تاریخی نقل کردم که در آنها، غالباً این کارشناسها و متخصصین بودهاند که اشتباه کردهاند و این بیسوادهای خودساخته، علمگرا و باتجربه بودهاند که درست تشخیص دادهاند. مثل ماجرای برادران رایت و ساخت چیزی سنگینتر از هوا که بتواند پرواز کند!
دو یادداشت پیشین:
حُسن ختام: آهنگ «به من بگو چرا» از «دکلان گالبریث»