زمین.فعلاً هنوز تنهایی جایی است که ما می توانیم به راحتی و بدون دم و دستگاه اضافی روی آن زندگی کنیم. حالا چرا به دنبال کشف نشانه های حیات در سیّارات دیگر هستیم؟خیلی ها بر این عقیده اند که احتمال دارد این سیّاره نازنین به خاطر بلاهایی که به سرش آوردیم و در آینده نیز خواهیم آورد،دیگر قابل سکونت نباشد.و یا اینکه منابع لازم برای زیست بر روی زمین رو به اتمام است و باید به فکر منابع جدید در سیّارات دیگر بود.
حالا گیریم رفتیم و یک سیّاره دیگر پیدا کردیم که از سیّاره زمین هم بهتر بود.مگر چه گلی به سر زمین زدیم که به سر سیّاره قابل سکونت بعدی هم قرار است بزنیم.مگر نه اینکه جنگل های زمین را یکی یکی نابود کردیم. هوایش را اینقدر آلوده کردیم که دیگر نمی توانیم به راحتی در آن نفس بکشیم.دریاهایش را به گند کشیدیم. بسیاری از جانورانش را منقرض کردیم.منابع و ذخایرش را تلف کردیم و قس علی هذا.
مگر خودمان که آدمهای زمینی هستیم را چقدر تحویل می گیریم که به دنبال آدمهای فضایی می گردیم.مگر این همه جنگ و خونریزی،گرسنگی،آوارگی و هزار مصیبت دیگر را جنس خودمان برای خودمان به وجود نیاورد.
شکّ نکنید اگر آدمهای فضایی ما را بیابند،دیر یا زود از این یافته خود پشیمان خواهند شد و اگر ما آنها با بیابیم کاری به سرشان می آوریم که روزی که برای اولین بار ما را دیدند به عنوان «روز مصیبت» نامگذاری کنند.
از عهده اداره زمین و آدمهایی که بر روی آن زندگی می کنند،عاجز شده ایم.آنوقت به فکر سیّاره های دیگر و آدمهای دیگر هستیم.یک آدم حسابی هم پیدا نمی شود به اینها بگوید:«بی خیال بابا!»
از من بپرسید می گویم همین نقطه آبی کمرنگ از سر ما هم زیاد است.کارل سیگن می گوید:«این توهم که ما جایگاه ویژه ای در جهان داریم توسط این نقطه کمرنگ نور به چالش کشیده می شود.سیّاره ما یک نقطه تنها، در تاریکی وسیعِ دربرگیرنده کیهان است.در گمنامی ما در این عظمت،هیچ نشانه ای برای کمک به ما از جایی دیگر،برای نجات خودمان از دست خودمان نیست.»
دو مطلب قبلیم: