سالها در تب یادگیری جوشکاری می سوختم. دل را زدم به دریا و هنوز جوشکاری یاد نگرفته رفتم از دوست ابزار فروشم یک دستگاه اینورتر جوشکاری 200 آمپر خریدم.بخشی را نقد و بابت بخشی دیگر دو فقره چک دادم.این کار مثل این می ماند که شما هنوز ازدواج نکرده اید،بچه دار شوید!(خدایا آخر این مثال چه جوری به ذهنم رسید؟!)
از خریدن این دستگاه جوش هفت ماه می گذشت و از ضمانت یکساله اش،فقط پنج ماه و من هنوز حتی آن را روشن نکرده و به اندازه"خالِ لب یاری"جوشکاری نکرده بودم.
فکر خودم را جمع کردم و دیدم فقط دو نفر هستند که من می توانم از آنها جوشکاری یاد بگیرم.یکی از همکارانم که تهران است و دامادمان که ساکن کرج و محلّه خودمان است.همکارمان که تهران بود و آوردن او به کرج برای یادگیری جوشکاری کار درستی نبود. رفتم سراغ داماد همه فن حریفمان. سرش خیلی شلوغ است ولی من برای یادگیری حاضرم هر چقدر که لازم است التماس کنم و از این کار هیچ باکی ندارم. دامادمان به بدقولی مشهور است ولی انصافاً با نیم ساعت تاخیر خودش را رساند سر قرار و کار آموزش را شروع کرد.جمعه عصر و شب مبعث پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)بود.
آموزش شروع شد:
ماسک جوشکاری معمولی و پسرفته:
ماسک جوشکاری اتوماتیک و پیشرفته:
با چند ساعت آموزش حداقل آن چیزی که بایستی از جوشکاری می فهمیدم را فهمیدم و گرنه کیست که نداند جوشکاری حرفه ای، نیازمند تمرین بسیار است. ولی اگر بدانید که پس از همین مقدار یادگیری جوشکاری و با جوش دادن چند تکّه آهن به همدیگر چقدر حال کردم همگی(چه مرد و چه زن)به صرافت میافتید که این کار را یاد بگیرید.
لذّت پیوند دو جسم سخت،لذّت کمی نیست. امیداورم بدون ترس تجربه اش کنید. هر کس تصویر زیر را ببیند متوجه ناشی بودن من در کار جوشکاری خواهد شد.ولی عیبی ندارد. هر کار تازه ای را باید بالاخره از جایی شروع کرد و من از همین جا شروع کردم و این شروع نه چندان درخشان ولی لذّت بخش را با همین پُست کوچک مستند کردم.
لذّت پیوند دو جسم سخت،لذّت کمی نیست.امیداورم بدون ترس تجربه اش کنید.
حتماً از علاقه ام به مجسمه سازی با چوب کبریت و سیم مفتول و... خبر دارید(یک سلسله مطالب تحت عنوان خرده خلاقیت ها در همین ویرگول نوشته ام و چند تا از کارهایم را به نمایش گذاشته ام).جوشکاری را یاد گرفتم تا از این پس بتوانم ایده های مجسمه سازی ام را قویتر و بزرگتر و با میلگرد و سایر اشیاء آهنی دیگر ادامه بدهم.تا چه پیش آید و تا کجا عمر و سلامتی اجازه دهد.
در انتهای هر روز به شرطی حالم خوب خواهد بود که چیز جدیدی بنویسم،چیز جدیدی بسازم،کار جدیدی ارائه بدهم یا مطلب یا کار تازه ای یاد بگیرم.
با یادگیری جوشکاری حالم خیلی خوب شد.از ابتدای سال تاکنون یکی از چیزهایی که خیلی حالم را خوب کرد همین یادگیری جوشکاری بود.بد ندیدم این حال خوب را با شما تقسیم کنم.شما هم اگر تجربه مشابهی دارید یا اگر روزی،لحظه ای یا ذرّه ای به طریقی حالتان خوب شده است که هرگز نتوانسته اید آن حال خوب را فراموش کنید،در چالش"حال خوبتو با من تقسیم کن"شرکت کنید و چنانچه صلاح دانستید از آن حال خوب برای من و دوستان بنویسید.
حال خوبتان را از هیچکس دریغ نکنید.شاید فردا فقط همین مقدار حال خوبی که امروز بین دیگران تقسیم کردید،حال شما را خوب کند.
از دوستانی که برای شرکت در این چالش به دعوت حقیر لبیک گفتند تشکر می کنم و منتظر پُست های خوب و دلی شان هستم که هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
پُست های از اول اردیبهشت 97 تا قبل از این(به ترتیب):