خاله پیش مامانم کار می کرد.مامانم آرایشگره.خاله هم می خواد آرایشگر بشه.بعضی وقتا خاله همراه مامانم میومد خونه مون.من خاله رو خیلی دوست داشتم.مثل عروسکم خیلی قشنگ بود.مهربونم بود، همیشه منو بغل می کرد و می بوسید.
ولی نمی دونم چرا خاله دیگه فقط با بابام میاد خونه مون!مهربونم نیست.منو هم بغل نمی کنه.فکر کنم با مامانم قهر کرده.بابام وقتی با خاله میاد،منو می کنه توی دسشویی.می گه:"تا من نگفتم،بیرون نیا."منم خیلی می ترسم،ولی بیرون نمیام.
امروز به مامانم گفتم:"مامان می شه دوباره با خاله آشتی کنی؟"ولی مامانم گفت:"من که با خاله قهر نیستم که باهاش آشتی کنم!"گفتم:"پس چرا خاله دیگه با تو نمیاد خونه مون؟!"بهم گفت:"چون خاله خیلی کار داره!" گفتم:"اگه کار داره پس چرا با بابا میاد خونه مون؟!"
وقتی اینو گفتم،پرید شونه هامو سفت گرفت و گفت:"یه بار دیگه بگو چی گفتی؟"منم یه بار دیگه بهش گفتم:"اگه خاله کار داره پس چرا با بابا میاد خونه مون؟!"با صدای بلند ازم پرسید:"وقتی خاله با بابا میاد چه کار می کنه؟"بهش گفتم:"من چیزی ندیدم!"گفت:"مگه کوری که چیزی ندیدی؟!"گفتم:"چون وقتی با بابا میاد،بابا منو می کنه توی دستشویی!"
مامانم خیلی گریه کرد.فکر کنم ناراحته که با خاله قهر کرده.خدا کنه مثل بابام با خاله آشتی کنه!
مطلب قبلیم: