زمانی که بچه بودم،یک روز پشت سر هم با اسباب بازیِ حباب سازم،حباب درست کردم و به صورت پدرم پاشیدم.هر چی گفت:"بسه بچه اینقدر حباب توی صورتم نپاش!"گوش نکردم تا این که عصبانی شد و با یک سیلی محکم که در گوشم خواباند به من آموخت که حباب سازی بس است و هر چیزی حدّ و اندازه دارد!
بچه که بودم با شنیدن کلمه حباب گل از گلم می شکفت.ولی این روزها با شنیدن کلمه حباب،چهار ستون بدنم به لرزه در می آید.حالم بد می شود.حالت تهوع پیدا می کنم.
گرانی سکّه،حباب است!
گرانی خودرو،حباب است!
گرانی مسکن،حباب است!
گرانی فلان و بهمان،حباب است!
هر چیزی که افسارش از دست در می رود و قیمتش سر به فلک می گذارد،حباب است و عجیب این است که همچنان تورّم تک رقمی است.این همان تردستی های سیاسی(!)است که قبلا به آن اشاره کردم.
نکند این-به قول مرحوم جمالزاده- بچه های ریش داری که این روزها زندگی اقتصادی ما را به بازی گرفته اند،کودک درونشان فعّال شده است و به خیالشان که اقتصاد این مملکت تفنگ حباب ساز است دارند پشت سر هم حباب می سازند و به صورت مردم می پاشند.
فرق این حباب هایی که بچه های ریش دار می سازند با حباب هایی که بچه های بدون ریش می سازند این است که حباب های آنها به این راحتی ها نمی ترکد.راستی چرا بچه های بدون ریش عُرضه ترکاندن حباب هایی که می سازند را دارند و بچه های ریش دار عُرضه ترکاندن حباب هایی که می سازند را ندارند!
به خداوندی خدا این مردم دیگر بچه نیستند.اینقدر حباب تحویل آنها ندهید.اعصاب آنها را با این حباب ها به هم نریزید.صبر هم اندازه ای دارد.خدا کند این مردم هیچ وقت مثل پدر من عصبانی نشوند...!
سه مطلبی که از اول این هفته و تا پیش از این مطلب منتشر کردم(به ترتیب استقبال خوانندگان عزیز):
اگر خواستید به نوشته های خوبی که از سوی دوستان عزیزم با تگ#حال خوبتو با من تقسیم کن#منتشر شده اند هم،سر بزنید.