چهار ماه پیش مطلبی نوشتم تحت عنوان «دکتر جان جون مادرت نسخه رو عوض کن!»، مطلب حاضر، بدون ارتباط با آن مطلب نیست و شاید تکملهای باشد بر آن.
ابوعبید جزجانی، شاگرد، مصاحب، همراه ۲۵ ساله و نویسندهی آثار ابوعلیسینا، آورده است که: در زمان تدریس ابوعلی در بیمارستان ری، یکی از شاگردان این سوال را میپرسد:
- شیخالرئيس، وقتی شخص در یک زمان دچار چند بیماری میشود، آیا در شیوهی درمان او اولویت وجود دارد؟
و ابوعلی سینا چنین جواب میدهد:
در مرحلهی نخست باید دردی را که درمان آن اقبال بیشتری از بقیه دارد معالجه کرد؛ مثلا یک آماس را باید زودتر از یک زخم معالجه کرد. در مرحلهی دوم باید به معالجهی بیماری اصلی پرداخت که سبب بیماری دوم بشمار میرود؛ مثلاً در مورد سل و تب ناشی از آن، تب را نمیشود معالجه کرد مگر آن که ابتدا به معالجهی بیماری اصلی بپردازیم. در مرحلهی سوم باید به بیماریهای درمانپذیر توجه کرد. وقتی میان تب نوبه و فلج قرار میگیریم، باید معالجهی تب نوبه را انتخاب کنیم.... باید قبل از هر چیز به معالجهی خود بیماری پرداخت تا عوارض ناشی از آن. اما اگر عوارض به صورت حاد درآید، طبيب باید معالجهی بیماری اصلی را مدتی ترک کند و به معالجهی عوارض بپردازد.
پس از شنیدن این جواب، شاگرد، این سوال را میپرسد:
_ اگر به رغم استفاده از بعضی داروها بیماری معالجه نشد؟
و ابوعلی سینا نیز اینبار چنین جواب میدهد:
در این صورت ممکن است بدن بیمار به این داروها عادت کرده باشد. بنابراین باید آنها را تغییر داد. اما یک مطلب اساسی را نیز اضافه میکنم: اگر منشأ بیماری را پیدا نکردید و برایتان ناشناس ماند، بگذاريد طبیعت کار خودش را بکند. سعی نکنید هیچ چیز را تسریع کنید. زیرا یا طبیعت خودش بیماری را معالجه خواهد کرد یا روشن خواهد ساخت که منشا بیماری چیست.
سالها است که کشورمان یا این مام وطن، دارد با چندین و چند بیماری (اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ...) دست و پنجه نرم میکند. تاکنون پزشکانِ بسیاری بر بالین این بیمار نشستهاند و هر کدام نسخههایی متفاوت و متنوع برای این بیمار پیچیدهاند. نسخههایی که گاهی حال بیمار را کمی بهتر و سلولهای بدنش که در اینجا همان مردم باشند را امیدوار و گاهی حال بیمار را بدتر و سلولهای بدنش را دلسرد کردهاند. به راستی چرا این بیمار، نباید رنگ سلامتی و عافیت را ببیند. کجای کار میلنگد؟ پزشکان، پزشکی نمیدانند و نسخههای اشتباهی میپیچند؟ پزشکان، پزشک هستند ولی بیمار اینقدر به امراض مختلف مبتلا است که نمیدانند ابتدا باید به درمان کدام مرض او بپردازند؟ و این سوالها را میتوان تا ابد ادامه داد و بر تلی از شنِ روانِ سرگردانی، گرفتار ماند.
ذبح گاوهای مادّه:
چند ماه پیش یکی از آشنایان که قصّاب است گفت چون علوفه گران شده است و نگهداری و تکثیر گاوها به صرفه نیست، اکثر گاوهای مادّه را دارند سر میبرند. خیلی به این خبرهای کوچه و بازاری اطمینان نداشتم تا اینکه آش آنقدر شور شد که بالاخره تلویزیون خان هم فهمید و همین چند روز پیش به این اتفاق، اقرار کرد:
از دامدار میپرسند چرا دامهای آبستن خود را به زیر تیغ میبری. میگوید نهادههای دامی گران است و با این اوضاع نمیتوانم به تکثیر و گسترش دامهایم فکر کنم.
از مسئولان میپرسند که چرا نهادههای دامی نیست؟ جواب میدهند که چند میلیون تُن از نهادههای دامی وارداتی که با ارز ۴۲۰۰ تومان خریداری شده دزدیده شده و توزیع نشده است و چند میلیون تن هم در انبارهای گمرک، دپو شده و در حال خراب شدن است.
از آن طرف باید بپرسیم شما که سالها است میدانید ما کشوری هستیم با بحران کمبود آب، پس چرا برای اصلاح سیستم آبیاری از غرقابی به قطرهای و یا انواع به صرفهی دیگر، کاری نکردهاید؟
کاهش نرخ ازدواج و باروری:
میگویند نرخ ازدواج و باروری کاهش پیدا کرده است و اگر اینجور پیش برود، تا چند سال دیگر با کمبود شدید پوشک بزرگسال و ورشکستگی بیمههای بازنشستگی روبرو خواهیم شد و کشور به دلیل نداشتن نیروی جوان، با چالشهای امنیتی شدیدی روبرو خواهد شد.
خُب جوان عزب شما چرا ازدواج نمیکنی؟ برای اینکه بیکار هستم. برای اینکه از عهدهی خرج چند صد میلیونی ازدواج برنمیآیم و ...
کم آبی:
مردم اصفهان اعتراض کردند که ما خودمان آب نداریم، آنوقت شما دارید آب ما را به شهرهای دیگر بذل و بخشش میکنید. حتماً میدانید اگر آب اصفهان به استان یزد نرسد، یزدیها حتی آب برای خوردن ندارند. کم کم باید از مردم یزد بخواهیم که خانه و کاشانهی خود را رها کرده و به شهرهای دیگر پناهنده شوند. اوضاع شهرهای دیگر که از سرچشمه زایندهرود بهره میبرند نیز بهتر از یزد نیست.
خُب آقای مسئول با وعده و وعید که از آسمان باران نازل نمیشود. باید یک فکر اساسی برای تغییر الگوی مصرف آب صورت پذیرد. باید از فناوریهای نوین علمی برای باروری ابرها استفاده کنید. آیا میدانید سال قبل، هیچ ابری در آسمان کشور، بارور نشد؟ میدانید چرا؟ چون از یک طرف گرانی، کرونا و اوضاع نابسامان سیاسی، توامان پدر مردم را درآورده بودند و از سوی دیگر هنوز کشور از درد زایمان گرانی بنزین سال ۹۸ خلاص نشده بود. بارور کردن ابرها همانا و جاری شدن سیل در شهرهای مختلف، به دلیل نبود زیرساختهای لازم برای هدایت نزولات آسمانی، همانا و قوز بالای قوزین همانا.
همین الان اگر سه روز پشت سر هم در کل کشور باران ببارد، نیمی از کشور را آب خواهد برد. یعنی ما اصلاً لیاقت باران هم نداریم، آنوقت نماز باران میخوانیم و کاسهی گداییمان را رو به آسمان گرفته و از خدای آسمان و زمین، تقاضای آب میکنیم. خدا به حال و روز ما میخندد و با خودش میگوید این ملّت شریف و همیشه در صحنه و مسئولان خدمتگزار ایران، با خودشان چند چند هستند؟
فرهنگ:
اوضاع فیلم و سریالها به تنهایی بیانگر اوضاع اسفبار فرهنگی کشور هستند. هر روز مبتذلتر و تهیتر از روز قبل. مشت نمونهی خروار: نیسان آبی! بهتر است بگوییم نیسان زرد یا نیسان قرمزِ قرمز! پیرمرد به دختر کارگرش چشمک میزند. دختر نه تنها بدش نمیآید، بلکه با آغوش گرم، استقبال میکند. دختر، نامزد پسرخالهاش است و همزمان با پسر دیگری ... پسرخاله نیز که در بانک کار میکند با دختر دیگری... . ما پای این سریالها مینشینیم و بدون این که ککمان بگزد داریم به غرق شدنمان در ابتذال و هضم شدنمان در اباحهگری، میخندیم.
مسئول گرامی حالت چطوره؟ خوبی؟ ماهی چند حقوق میگیری؟ چقدر میگیری دست از بیخیالی و انفعال برداری؟ آقای کارگردان چند میگیری دیگر فیلم و سریال نسازی؟
خانم جسارتاً صبح که از خانه بیرون میآمدید چیزی را فراموش نکردید؟ منظورتان چیست؟ هیچی من غلط کردم منظوری داشته باشم، یک زری زدم اگر اجازه بدهید رفع زحمت میکنم.
افزایش نرخ طلاق، افزایش نرخ آسیبهای اجتماعی، آلودگی آب و هوا و غذا، کاهش سنّ روسپیگری، افزایش روزافزون آمار کودکان کار و یک عالمه کاهش و افزایش دیگر که هر کدام به تنهایی، مایهی ننگ کشورمان است.
آیا سیاهنمایی میکنم؟
هر چقدر که تلویزیون سفیدنمایی میکند، کافی است. دیروز تلویزیون چند ساعت وقت گذاشت تا دل ما را به گینس گرفتن بیرانوند خوش کند. مثل این که یک نفر دارد از تشنگی میمیرد و شما با قطرهچکان یک قطره آب در دهانش بیندازی و بگویی فعلاً این را داشته باش تا بعد. ناشکری نکن، خیلی از مردم جهان همین یک قطره آب را هم ندارند. هر آنچه در تلویزیون میبینیم، دستور است. اولی به دومی، دستور میدهد. دومی، به سومی و سومی به چهارمی و همینجور تا آخر. دستورهایی که آدم را یاد تریاک و آبقندی میاندازند که ابوعلی سینا به بیماران مبتلا به وبا تجویز میکرد!
تا به کی میتوان دردهای این مملکت را با تریاکِ توجیههای سرکاری، دستورهای دلخوشکنک، گزارشهای خبری دوزاری، تریاکِ خبرهای زردِ زندگی سلبریتیها، تریاکِ فوتبال، تریاکِ چپ و راست و ... درمان کرد؟ تا به کی میتوان وبا و بیرونروی روحی مردم را با آب قند گینسِ بیرانوند، مدال طلای یزدانی، تسکین داد؟ با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمیشود. باید فکری اساسی کرد. باید برای درمان دردهای مملکت و مردم، همچون ابوعلی سینا، اولویتهای درست را تعیین کرد و راه درمان را یک بار برای همیشه، پلّه به پلّه، با دقّت و به درستی پیمود.
ابوعبید جزجانی، اوضاع بیمارستان ری در زمان وقوع زلزله و شیوع بیماری وبا را چنین شرح میدهد:
در این جا میبایست از یک خونریزی، با کمک درفشی که روی آتش داغ شده بود جلوگیری کرد، در آنجا میبایست زخمی را با استفاده از تار بسیار ظریف برگ خرما بخیه زد. زخمبندیهای ساده با استفاده از حنا گذاشتن، مرهم خاک رس یا خاکستر و اکلیل کوهی صورت میگرفت تا از بند آمدن خون اطمینان حاصل شود. تسکین دردها یا خوراندن جوشاندهی خشخاش یا زیتون تلخ. اطبای بیمارستان سیّده، مدت چهار شبانه روز بدون وقفه از زخمیهایی که هجوم آورده بودند مراقبت میکردند. آنگاه ناچار شدند با مشکلات جدیدی دست و پنجه نرم کنند. غروب هفتمین روز، نخستین مورد شیوع بیماریهای واگیردار مشاهده شد. کلیهی بیمارانی که به بیمارستان میرسیدند از یک چیز رنج میبردند: دل درد شدید با اسهال ناگهانی، که ضمن آن بیمار ممکن بود ساعتی یک رطل مایع دفع کند. علی از قبل با این بیماری آشنا بود و میدانست این وضع به کم شدن آب بدن، عطش زیاد، دردهای عضلانی، چروکیده شدن پوست و گود رفتن چشم منتهی میشود. وبا، بر شهر ری استیلا یافته بود. از هیچ کس جز انتظار نیز کاری ساخته نبود. انتظار این که بیمار شش روز اولیه را بگذارند. اگر موفق میشد هرگونه امید زنده ماندن را داشت.
دستورالعملی که شیخ صادر کرد بر پایهی اصولی بود که چند هفته پیش به شاگردانش آموخته بود: هرگاه عوارض بیماری به صورت حاد درآید، طبيب باید معالجهی مرض اصلی را مدتی ترک کند و به معالجهی عوارض بپردازد. لذا به شاگردانش توصیه کرد به بیماران تریاک بخوانند تا بتوانند دردهای عضلانی را تحمل کنند و نیز هر چه بیشتر به آنان آب قند بنوشانند تا کم شدن آب بدن را جبران نمایند.
حرف آخر:
تا به کی میتوان دردهای این مملکت را با تریاکِ گزارشهای خبری دوزاری، تریاکِ خبرهای زردِ زندگی سلبریتیها، تریاکِ فوتبال و ... درمان کرد. تا به کی میتوان وبا و بیرونروی روحی مردم را با آب قند گینسِ بیرانوند، مدال طلای یزدانی، تسکین داد؟ تا الان چند صد سند چشمانداز و تحوّل نوشتهایم؟ تا الان چند صد کنفرانس و همایش برگزار کردهایم؟ خروجی این اسناد و همایشها کجاست؟ تا الان چقدر از حرفهایی که زدهایم به عمل ختم شده است؟ باید فکری اساسی کرد. باید برای درمان دردهای مملکت و مردم، همچون ابوعلی سینا، اولویتهای درست را تعیین کرد و راه درمان را یک بار برای همیشه، پلّه به پلّه، با دقت و به درستی پیمود.
مطلب قبلیم:
حُسن ختام: