روستای مالملّا و مالهایی که در زمان حکومت قبیحهی حسن کلیدساز ملّا شد!
آن ماجرای سقوط وحشتناک بورس را که به خاطر دارید؟ امّا دوباره چند ماهی است که بورس به شدّت زمین خورده است و سرمایههای مردم در حال دود شدن است. هیچ اخباری از هیچ شبکهای از بیچاره شده مردم در بورس، مخابره نمیشود! هیچ مسئولی از هیچ قوّهای هم در اینباره صحبت نمیکند! مردم هم چون مردم خوب و صبوری هستند ترجیح میدهند همچنان خوب و صبور بمانند!
بنده خدا یک قطعه زمین بایرش توی روستا را فروخته تا برای دخترش جهیزیه بخرد. چون عروسی دخترش چند ماهی مانده، وسوسه شده است که پولش را جایی سرمایهگذاری کند تا بیشتر شود و بتواند جهیزیهی آبرومندتری بخرد. از یک یک همکاران و دوستانش مشورت خواسته که این پول را کجا بگذارم تا چند ماه دیگر از ارزش نیفتد؟ هر کدام مشورتی دادند و پیشنهادی کردند. خوشحالم که به او گفتم وضعیت مطمئنی نیست، پیشنهادی ندارم جز اینکه بروی هر چقدر از جهیزیه را که میتوانی بخری. بالاخره تصمیمش را گرفت و وسوسهبرانگیزترین پیشنهاد را عملی کرد و پولش را گذاشت توی بورس و الان یک سوم پولش که تمام دار و ندارش باشد، پریده است.
فحش میدهد. گریه میکند. میگوید این بورس است یا دستگاه پولخُردکنی؟! خیلی نامطمئن و فقط محض شارژ روحی که نرود خودش را بکشد، میگویم نگران نباش، ان شاءالله وضعیت بهتر میشود. و الان یکی دو ماه است که وضعیت بورس هر روز بدتر میشود!
هر یکی دو روز یک سر میآید سراغم و جوری که انگار من پولش را خوردهام میگوید کو؟ کی قرار است وضعیت بهتر شود؟! مگر تو نگفتی بهتر میشود؟ گفتم شاید سهام خوبی نخریدی. گفت یک شرکت مثلاًدانشبنیان (!) تو زمینهی سرمایهگذاری به من معرفی کردند، به گمانم اسمش انیگما بود، این شرکت از من دو میلیون و هشتاد هزار تومان گرفت تا برای یک ماه، هر هفته یک سبد خرید پیشنهاد بدهد. من هم طبق سبد پیشنهادی آنها، خرید کردم. ولی هنوز یکی دو ماه نگذشته، یک سوم پولم پریده! اگر همین جوری پیش برود تمام پولم از بین میرود. میترسم آخرش یکچیزی هم به بورس بدهکار شوم!
دارم فکر میکنم که این شرکتهای اینجوری (مثلاً اطلاعاتفروش) هم که سر و صاحبشان معلوم نیست، احتمالاً دارند هم از توبره میخورند و هم از آخور. یعنی سهامداران حقوقی یک پول گندهای به اینها میدهند که سهامشان را برای خرید معرفی کنند تا سهامشان کمی که صف خرید پیدا کرد، با قیمت بالا بفروشند و فرار کنند. از طرف دیگر مردم بینوا که پول هم دادند تا مثلاً اطلاعات درست بخرند، سهام را در قیمت بالا میخرند و بعد که میبینند سرمایهشان دارد از بین میرود، با پایینترین قیمت میفروشند و فرار میکنند. به چه کسی؟ به همان حقوقیها! تا چند وقت دیگر دوباره همین حقوقیها با ترفند دیگری و با قیمت بالاتری، این سهامها را به مردم نگونبخت دیگری بفروشد!
بالاخره این دولت فربه خرج دارد. پاداش چند صد میلیونی هیئتمدیرهی شرکتهای دولتی و خصولتی هم که باید از یک جایی برسد. کجا بهتر از جیب مردم؟!
وقتی این نحوهی کسب درآمد از جیب کوچک مردم را، آن هم در این وضعیت اقتصادی، میبینم؛ چارهای برایم نمیماند جز اینکه باز هم با تمام وجود بگویم: «صد رحمت به نحوهی کاسبی و کسب درآمد فاحشهها!»
کسانی که در زمینهی بورس سررشته دارند، لطفاً بنده را از این توهم خارج کنند و هر اطلاع دیگری دربارهی وضعیت فعلی بورس ایران و آیندهی آن دارند، بنویسند. شاید به درد چند نفر بخورد. شاید چند نفر از خواب غفلت بیدار شدند. شاید یکی از یک قوّهای، بالاخره یک تکانی به خودش بدهد!
یادداشت مرتبط:
دو یادداشت پیشین:
یک پیشنهاد:
مستند غذا تمام شد را از تلوبیون ببینید.
حُسن ختام: به نقل از کتاب " قطعات تفکر" اثر "امیل سیوران"
اگر میخواهید بیماران روانی بیشتر شوند، اختلالات ذهنی تشدید گردد و در هر گوشهی شهر تیمارستانی ساخته شود، دشنام را ممنوع کنید. آنوقت به خواص رهایی بخش کارکرد رواندرمانی آن و برتریاش بر تمام روشهای دیگر از قبیل روانکاوی، یوگا و کلیسا پی خواهید برد. به خصوص درخواهید یافت که اکثر ما دیوانه یا جنایتکار نشدهایم، فقط به دلیل اثرات شگفتآور و امداد لحظهای آن بوده است.