چه چیزی را کتمان میکنیم؟
ايمان به خداوند، در عمق روح انسانها وجود دارد، به طوری که حتی آن کسی که ادعا دارد خدا را باور ندارد نیز وقتی در برابر حوادث تلخ، قرار میگیرد، ناگهان وجدان و فطرت خداجویش بیدار شده و خدا را میخواند.
یکی از ما، هزار و چهارصد سال پیش!
هشام بن مغیرة المخزومى، موقعى که ضررى یا شرّى و مکروهى به او میرسید، خدا را براى رفع آن نکبات و شرور میخواند ولى وقتى که خداوند بدىها را از او دور میکرد مانند کسى بود که به هیچ خدایى اعتقاد نداشت و خداشناسى و خداپرستى از او زائل مىگشت. یعنی یکجور خداباوری و ناخداباوری موسمی، فصلی، ناپایدار و کوتاهمدّت!
نقل است که شان نزول آیهی ۱۲ سوره یونس، همین رفتار هشام بن مغیره المخزومی، است.
آیهی ۱۲ سوره یونس:
وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فوراً ما را به دعا میخواند و آنگاه که رنج و زیانش را برطرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان باز میگردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران این چنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
یکی دو دقیقهی ابتدایی این ویدئو را ببینید:
آیهی ۲۲ سوره یونس:
«هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ ۙ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ: اوست آن که شما را در برّ و بحر سیر میدهد تا آنگاه که در کشتی نشینید و کشتی با باد ملایمی سرنشینان را به حرکت آرد و آنها بدان شادمان و خوشوقت باشند ناگاه باد تندی بر کشتی بوزد و سرنشینان از هر جانب به امواج خطر در افتند و خود را در ورطه هلاکت ببینند آن زمان خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانند که (بارالها) اگر ما را از این خطر نجات بخشی دیگر همیشه شکر و سپاس تو خواهیم کرد.»
حالا لطف کنید و جملات زیر را با دقت بخوانید:
انکار وجود خدا که دعوی فاسد و سخیف و قبیحی است و نشاندن و جا دادن آن در فکر نیز دشوار و پر زحمت است، هر قدر هم گستاخانه و فاسقانه باشد، کسانی دیده شدهاند که، از سر عُجب و غرور و برای عرضهداشت مفاهیم و دریافتهایی متجدّدانه و به دور از ابتذال از جهان، در ظاهر اعتقاد به آن را به خود بستهاند که اگر هم نسبتاً دیوانه باشند، معالوصف چندان قوی نیستند که خدانشناسی را در ضمیر خود متمكّن سازند. هرگاه ضربهی شمشیر جانانهای به سینهی آنان وارد کنید، دست به سوی آسمان بلند خواهند کرد و چون ترس یا بیماری، این شور و حرارتِ اباحتیِ بلهوسانه را خاموش سازد، باز خواهند گشت و، پنهان از دیگران، به پیروی از معتقدات عامّهی مردم و همانند آنان عمل خواهند کرد. اعتقادی جزمی که جزوِ وجود آدمی شده باشد چیزی است و الهامات سطحیِ مولودِ انحرافِ ذهنی ناتوان از جهتیابی که در عالم خیال طعمهی بیپروایی و تذبذب گردد چیزی دیگر. بس بیمغز و تیرهروزند کسانی که میکوشند بدتر از آن باشند که میسّرشان است!
بس بیمغز و تیرهروزند کسانی که میکوشند بدتر از آن باشند که میسّرشان است!
فکر میکنید این جملاتی که خواندید از چه کسی بود؟
از یک آخوند، حجهالاسلام، آیتالله و علّامهی مسلمان؟ خیر! این جملات از یک فیلسوف قرن شانزدهمی به نام «میشل دو مونتنی». مردی که دربارهاش گفتهاند: «هیچ نظریهای مطرح نکرد، اعتمادی به عقل و منطق نداشت، و هیچ علاقهای را نسبت مجاب کردن مخاطبین نسبت به چیزی از خود نشان نداد.» او کتابی به نام جُستارها دارد که حول یک سؤال اساسی که دغدغهی همهی ما است، میگردد:
«یک فرد چگونه زندگی میکند؟ یک شخص چگونه دست به انتخابهایی هوشمندانه و شرافتمندانه میزند، خودش را میشناسد، به عنوان یک انسان رفتار میکند، با دیگران به خوبی رفتار میکند و آرامش خاطر بدست میآورد؟»
مردی که نیچه با تمام بیجانیاش (!) او را نیرومندترین جانها مینامید. البته ناگفته نماند که بنده نیچه را دوزار هم قبول ندارم و این جملهی از نیچه را صرفاً برای این آوردم که بگویم آدمی با آن همه سبیل و آن همه مرید و طرفدار که برای خدا تره هم خرد نمیکرد، چنین نظری دربارهی «مونتنی» دارد.
آنگاه که میخواهی دعا کنی و حتی بلد نیستی!
فیلم «جاذبه» اثر «آلفونسو کوارون» را به خاطر دارید. آنجایی که زن فضانورد که نقشش را ساندار بولاک بازی میکرد، از همه چیز و همه جا ناامید شده بود و مرگ را در دو قدمیاش میدید. آنجایی که فطرتش بیدار شده بود و میخواست برای نجات خودش دعا کند ولی میگفت هیچ کس به من دعا کردن را یاد نداد. این همان خداباوری فطری است که بالاخره دیر یا زود در همه بیدار میشود. دقیقه ۵۹ فیلم را ببینید:
آیه ۲۳ سوره یونس:
«فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ ۗ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ ۖ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: اما پس از آنکه خدا از غرق نجاتشان داد باز در زمین به نا حق ظلم و ستمگری آغاز کنند. ای مردم شما هر ظلم و ستم کنید منحصراً به نفس خویش کنید در پی متاع فانی دنیا، آنگاه در آخرت به سوی ما باز میگردید و شما را به آنچه میکردهاید آگاه میسازیم.»
امّا آیا خداباوران همیشه به خدا باور دارند و خداناباوران همیشه به خدا باور ندارند؟!
آن کسی که ادعای خداباوری دارد نیز همیشه به خدا باور ندارد که اگر داشت الان وضع دنیا با این حجم مدعی خداباوری این گونه نبود. خداباوری، فقط به زبان و به ادعا که نمیشود، باید در عمل رسوخ کند که کمتر رسوخ میکند. ما مثلاً مذهبیها "خدا" "خدا" زیاد میکنیم ولی آن قدرها هم که باید و شاید، تابع دستورات و فرامین خدا نیستیم.
در رفتار، از زمین تا آسمان، با این کلام امام رضا علیهالسلام که فرمود: «الإیمانُ هُوَ مَعرِفَةُ بِالقَلبِ وَ اِقرارُ بالِلسّانِ وَ عَملَ بِالاَرکانِ؛ ایمان عبارت است از: شناخت قلبی، اقرار و اعتراف زبانی و عمل با اعضا و جوارح.»، فاصله داریم.
اکثرمان، در بهترین حالت ممکن، مصداق «تُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» هستیم یعنی به برخی از دستورات کتاب خدا که راحت هستند و یا ضرر مادّی (به زعم خودمان ضرر، وگرنه در هیچکدام، ضرری وجود ندارد!) برایمان ندارند پایبند هستیم ولی به برخی از دستورات خدا که سختتر هستند و یا برای اجرای آن باید مایه تیله گذاشت، پایبند نیستیم. خود بنده، خداباوریام از این نوع است.
امّا آیا خداناباوران نیز همیشه خداناباور هستند؟ بنده این را هم قبول ندارم. هیچکس نمیتواند جز به زبان ادعای خداناباوری کند. و چه بسا خداناباورانی که در عمل بیشتر تابع دستورات خدا هستند، تا مدعیان دروغینِ خداباوری.
فرعون خداناباوری که خودش روزگاری ادعای خدایی می کرد، دم مرگ گفت من مسلمان هستم!
جملهی «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی»، جملهی فرعون و فرعونیان در تمام زمانها است. فراعنه به هیچ خدایی، به جز خود باور ندارند. امّا فرعون معروف که حضرت موسی علیهالسلام میخواست به راه بیاوردش، به راه نیامد تا زمانی که در آب نیل غرق شد و آب به خرخرهاش رسید.
میترسم آب به خرخرهمان هم برسد و ما بدتر از فراعنه، باز هم ایمان نیاوریم!
آیه ۹۰ سوره یونس:
«وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ: و ما بنیاسرائیل را از دریا گذرانیدیم پس آنگه فرعون و سپاهش به ظلم و ستمگری آنها را تعقیب کردند تا چون هنگام غرق فرعون فرا رسید گفت: اینک من ایمان آوردم که حقّاً جز آن کسی که بنیاسرائیل به او ایمان دارند خدایی در عالم نیست و من هم از مسلمانان و اهل تسلیم فرمان او هستم.»
تناقضِ بچه مذهبیهای بی پول و یا حتی خرپولی که به خدا باور دارند ولی از ازدواج کردن میترسند و یا به بیپول جماعت، دختر شوهر نمیدهند!
از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نقل است که فرمودند: «رزق را در ازدواج جستجو کنید.» پیامبر (ص) این حرف را از خودش نمیزند، این حرف خدای عزیز است که در آیهی ۳۲ سوره نور، وعده میدهد که اگر مردان و زنان بیهمسر ازدواج بکنند، آنها را از فضل خودم بینیاز میکنم و در ادامه، محض اطمینان، میفرماید که من وسعتدهنده و دانا هستم:
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ: مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد خداوند گشایشدهنده و آگاه است.»
و متاسفانه اینها هیچکدام دلیل نمیشوند که بچهمذهبیها، با اطمینان و باور قلبی، به سراغ ازدواج بروند و یا آن خانوادهی مذهبی، با اعتماد به وعدهی قطعیِ الهی، به کسی که پول و پَلِه ندارد (حتی اگر جنم کار و تلاش و تشکیل زندگی را داشته باشد)، دختر شوهر بدهند.
تناقض مذهبی بودن ما و ترس از فرزنددار شدن ما به خاطر فقر و تنگدستی و یا هر کوفت دیگر !
طبق آمارهای منتشر شده روزانه بیش از هزار سقط جنین در کشور ما صورت میگیرد. آیا تمام این سقط جنینها از سوی کسانی صورت میگیرد که مذهبی نیستند و یا به خدا باور ندارند؟ آیا جلوگیری از فرزندار شدن خودش به نوعی دست به سقط جنین زدن نیست؟! خانواده مذهبی واقعی، آن خانوادهای است که از فرزنددار شدن نترسد و به این که روزی فرزندانش را خدا میرساند باور داشته باشد.
«وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا: و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آنها و شما را روزی میدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگی است!»
آیهی ۲۱ سوره حشر:
لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ:
اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دلهای خلق) بر کوه نازل میکردیم مشاهده میکردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی میگشت. و این امثال را برای مردم بیان میکنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند.
ما چگونه مسلمانی هستیم که با شنیدن این همه آیهی قرآن حتی ککمان نمیگزد؟ نکند لقمههای حرام این بلا را به سر ما آورده است؟
نکند لقمههای حرام کور و کرمان کرده و بر دلهایمان مهر غفلت زده است که این چنین حتی کوهها، چغرتر و بدبدنتر شدهایم؟
امّا اگر از لقمهی حرام است که این بلا بر سر ما آمده است چرا «فضیل بن عیاض» سردستهی معروف دزدان زمان خویش تنها با شنیدن یک آیه، برای همیشه، دست از دزدی برداشت؟ نکند لقمههای ما حتی از لقمههای دزدی هم حرامتر و آلودهتر شده است؟!
حکایتی از گلستان سعدی:
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان:
گر تو قرآن بر این نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
آیه ۱۳۶ سوره نساء:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا:
ای کسانی که (به زبان) ایمان آوردهاید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاده و کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل). و هر که به خدا و فرشتگان و کتابها (ی آسمانی) و رسولان او و روز قیامت کافر شود به گمراهی سخت و دور (از سعادت) درافتاده است.
آنهایی که مرا و امثال مرا "عرزشی" خطاب میکردند، با هر قصد و غرض و یا مرضی که این حرف را میزدند، راست میگفتند، حتی اگر خودشان نمیدانستند!
همگی بدانید، من و هر آن کس مثل من که به آیههای قرآن عامل نباشد، نمیتواند خود را ارزشی بداند. مادامی که ما مثلاً بچه مذهبیهای صرفاً ریشدار و شیعههای شیشهای (چون با پرتاب یک شن کوچک به سوی باورهایمان، مثل شیشهای نازک، ترک میخوریم! مقاومتمان در برابر گناه نیز، مانند برخورد سنگریزهای به شیشهای نازک، میشکند!)، آیههای قرآن را فقط بخوانیم و برای هم نقل کنیم ولی به آن عمل نکنیم و یا نصفه و نیمه عمل کنیم، همان «عرزشی» هستیم، نه «ارزشی»! مادامی که این آیههای زیبا و پر مفهوم قرآن را فقط برای هم تکرار و ماکیاولیوار(!) به وقت نیاز مصادره به مطلوبشان کنیم تا خرمان از پر بگذرد، خودمان را «خر» (كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ: حتی بدتر از خر!) فرض کردهایم و گویی داریم «یاسین» را در گوش «خر»هایی که همان خودمان باشیم، عرعر میکنیم! و خیّام چه زیبا سرود:
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست
جمعیت کفر از پریشانی ماست
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست!
پنج یادداشتی که پیش از این یادداشت منتشر کردم:
حُسن ختام: