Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

چاقال!(۱۸+)

آخرین قطار مترو بود. خلوتِ خلوت. وقتی در ایستگاه ابتدایی، سوار قطار شدم، تعداد آدمهای نشسته در طبقه ی بالای واگن، به زور ده نفر می شدند. روی یکی از صندلی های کنار پنجره نشستم. چیزی نگذشت که افتادم توی این فکر:«من زیاد سوار مترو نمی شوم، ولی به طرز عجیبی هر دفعه که سوارش می شوم، یک سوژه ی عجیب برای نوشتن به تورم می افتد!» امّا آن شب، هیچ کس حتی تا چند متری بنده هم حضور نداشت و سوژه بس نایاب!

وقتی قطار در ایستگاه بعدی توقف کرد، متوجه شدم که دو پسر یا مرد جوان که با هم در حال صحبت هستند، آمدند و در ردیفِ صندلی های پشت سرم نشستند. با خودم گفتم احتمالاً این دفعه هم سوژه جور شد!

صدایشان اینقدر بلند بود که شنیده شدن حرف هایشان از سوی کسی، اصلاً برایشان مهم نباشد. من هم در فاصله ای نشسته بودم که اگر می خواستم هم نمی توانستم به حرفهایشان گوش ندهم. اینقدر هم حال نداشتم که بروم یک جای دیگر بنشینم. بنابراین حرفهایشان را با جان و دل و نیت کشف سوژه، شنیدم.

صحبت آنها سر ساده لوحی قدیمی ها بود. یکی از آنها تعریف کرد که پس از فوت پدربزرگش، مدتی را رفته و پیش ننه اش(مادربزرگش) زندگی کرده است. صحبتش رسید به اینجا که:«یک بار با یک چاقال به خانه ی ننه ام رفتم!»

فکر کردم منظورش از چاقال، یک آدم چاق است، امّا نبود! وقتی متوجه شدم نبود که همراهش معنی این کلمه را از او پرسید و این جواب را شنید:«چه طوری معنی این کلمه را نمی دانی؟! در بین بر و بچه های محلّه ی ما، کلمه ی معروفی است. توی مدرسه مان هم این کلمه مشهور بود. حتی در لغت نامه ی دهخدا هم آمده است!» همراهش گفت:«ولی من اولین بار است که این کلمه را می شنوم!» اگر بنده هم باید چیزی می گفتم، دقیقاً همین را می گفتم!

چیزی نگذشت که فهمیدم این کلمه اصلاً معنی و مفهوم خوبی ندارد. معنی کلمه به کسی تعلق می گرفت که در یک رابطه ی همجنس بازی، همیشه نقش مفعول را بازی می کند! پس از تعجبِ همراهش و صد البته بنده(!)، داستان را اینجوری ادامه داد که:(نقل به مضمون!)

وقتی داخل خانه ی ننه اش شده، پیرزن می پرسد که:«ننه این کیه؟!» و او هول می شود و می گوید:«ننه این همکلاسیم، چاقاله!» پیرزن هم به این خیال که اسم آن طرف، «چاقال» است شروع می کند با او سلام و حال و احوال و خوشامدگویی:«به به چه اسم قشنگی! چاقال جان خوبی؟ خوش آمدی! صفا آوردی!...»

بعد هم ادامه داد که: چاقال را به بهانه ی درس خواندن به یکی از اتاقهای خانه برده و مشغول شده است. امّا نه مشغول درس خواندن! هنوز مشغول نشده بودند که پیرزن در می زند و با یک سینی چای داخل می شود و می گوید:«ننه! برای چاقال جان چای آوردم!» پیرزن که می رود، این بار برای اینکه حواسشان پرت نشود، در را قفل می کنند و دوباره مشغول می شوند. امّا باز هم نه مشغول درس خواندن!

امّا چیزی نمی‌گذرد که پیرزن دوباره می آید. می بیند در قفل است، در می زند و آنها هم سراسیمه در را باز می کنند و او داخل می شود و می گوید:«ننه! برای چاقال جان میوه آوردم!» او و چاقال از ترس اینکه او دوباره مزاحمشان نشود، اصرار می کنند که درسمان خیلی زیاد است و اصلاً برای خوردن، وقت نداریم و باید یکسره و بکوب درس بخوانیم!

پیرزن می رود و آنها مشغول می شوند تا زمانی که کارشان تمام می شود و چاقال عزم رفتن می کند. پیرزن خطاب به چاقال می گوید:«چاقال جان باز هم این طرف‌ها بیا. اینجا خانه‌ی خودت است. اصلاً غریبی نکن!»

آن دو در حین تعریف داستان، کلّی خندیدند. ولی بنده که با این ژانر داستانی، آشنایی چندانی نداشتم، موقع شنیدن آن، در کنار خنده‌های یواشکی و گاه و بیگاه، تعجب زیادی کرده بودم.

نتایج اخلاقی این داستان:
  • ساده باشیم، امّا ساده لوح نباشیم!
  • حواسمان را بیشتر از این حرفها جمع کنیم!
  • هرگز از ساده لوحی دیگران سوء استفاده نکنیم!
  • در خوردن چاقاله(چغاله) بادام، اصلاً زیاده روی نکنیم!
  • چه اتفاقاتی دارد دور و اطراف ما رخ می دهد و ما از آنها بی خبر هستیم!
عکس، صرفاً تزیینی است و هیچ کاربرد دیگری ندارد!
عکس، صرفاً تزیینی است و هیچ کاربرد دیگری ندارد!
دو مطلب قبلیم:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%86%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DA%86%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D9%85-ivlbabbrlh6h
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87-urnyuldneekn
یادش به خیر: مطلب زیر را در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۹۷ منتشر کردم.
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%86%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF-oefg1cmaey1z
حُسن ختام: ای کاش این حُسن ختام را برای این مطلبم آورده بودم!



داستانواقعیهمجنس بازیطنز
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
در این انتشارات در مورد مصادیق تجاوز فرهنگی خواهم نوشت. بادن‌الله
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید