Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

چگونه یک نفر تلاش می‌کند سی صفحه بنویسد تا شرح دهد که چگونه برای خوابیدن به رختخواب می‌رود؟!

مارسل پُروست که به رمان بزرگ و چند جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» مشهور است، از کودکی به دلیل ابتلا به بیماری سل، بسیار ضعیف و شکننده بار آمده بود. اگر مراقبت‎‌های خانگی مادرش و تخصص پزشکی پدرش نبود شاید در همان کودکی مُرده بود. آن‎‌قدر در برابر بیماری کم‎‌توان بود که درباره‌‎اش نوشته‌اند:

مانند انسانی بود که بدون پوست به دنیا آمده است.

رمان هفت جلدی او که رکورد گینس بلندترین رمان دنیا را دارد، حاشیه‌‎های زیادی دارد. امّا یکی از این حواشی‌ها که برای خودم جالب بود این است که پُروست وقتی نسخه‌‎ی دستنویس جلد اوّل رمانش را برای ناشر می‌‎برد. ناشر پس از خواندن نسخه‎‌ی دستنویس، اعتراض می‎‌کند که:

من به کلی درمانده‌ام و نمی‌‎توانم بفهمم که چگونه یک نفر تلاش می‌کند سی صفحه بنویسد تا شرح دهد که چگونه به رختخواب می‌‎رود تا بخوابد.

برای چاپ نخستین جلد از رمان در جست و جوی زمان از دست رفته به نام "سوی خانه سوان" ، هیچ ناشری پیدا نشد و پروست ناچار شد در ۸ نوامبر ۱۹۱۳، آن را در چاپ خانه‎‌ی «گراسه» چاپ کند و هزینه‌اش را نیز خود بپردازد. شاید اگر پُروست بچّه مایه‌‎دار نبود هرگز موفق به انتشار رمانش نمی‌‎شد و اصلاً کسی به نام پُروست هیچ جایگاهی در ادبیات جهان نداشت.

عدم پذیرش چهار چاپخانه برای انتشار رمانِ «پُروست»، خود حکایتی در ادبیات است. سبک نگارش مارسل پروست، برای ناشران چنان پیچیده و سخت بود که از چاپ آن اِبا داشتند و می‌ترسیدند. از سوی دیگر، پروست، در محیط مطبوعات و روشنفکران کسی را نداشت و تنها بود.

«آندره ژید»، یکی از بزرگان ادبیات فرانسه، که بین ما ایرانی‌‎ها نیز بسیار مشهور و محبوب است در زمان پُروست مدیر نشریه‎‌ی نوین فرانسوی «اِن آر اِف» بود. حتی او هم با آن همه شامّه‌ی تیز ادبی‌اش، از چاپ رمان پروست خودداری کرد و پروست را شخصی «افاده‎‌یی و غیر حرفه‎‌یی» خواند. ژید بعدها از این داوری اظهار تأسف کرد و نوشت:

رد کردن این کتاب به وسیله انتشارات " آن، ار، اف " بزرگترین اشتباه بود (و به این دلیل شرمنده‌ام که خود را خیلی مسئول این امر می‎‌دانم ) و این یکی از تلخ‌ترین ندامت‌‎ها در زندگی من است.

همین آدمی که کسی حاضر نمی‎‌شد دستنویس‎‌هایش را منتشر کند برای جلد دوّم رمانش، «در سایه دوشیزگان شکوفا»، موفق به کسب جایزه‎‌ی «گنکور» شد.

هیچ‎کس در تاریخ ادبیات نتوانسته است احساسات و تفکّرات خودش و اوضاع و احوال زمانه‌اش را تا به این اندازه موشکافی کند به طوری که حتی برای یک به رختخواب رفتنش سی صفحه بنویسد. این از نظر انسان‎‌های عصر فست فود و فست ووردِ(!) ما شاید مضحک به نظر برسد. همانطور که از نظر خیلی از انسان‎‌های عصر آهسته‎‌ی خودش نیز مسخره به نظر می‎‌رسیده است. امّا به قول «یواخیم شول» در کتاب «پنجاه رمان برتر جهان در سده‎‌ی بیستم»:

این کار شاید تنها از " پروست " بر می‌آید: پیش از او هیچ نویسنده‌یی نیندیشیده بود و بعد از او نیز هیچ نویسنده‌یی قادر نیست مانند او مجموع احساسات، اضطراب‌ها و افکاری را که با خود داریم، پیش از خوابیدن طی چند دقیقه این چنین واضح و روشن بیان کند. این امر تنها راجع به خوابیدن نیست. هر کس یک بار آثار پروست را بخواند، این حس را با خود دارد. او می‌بیند، حس می‌کند و آن را به گونه‌ی دیگری در دهان مزه می‌کند. کسانی که صبر و شکیبایی دارند، در می‌یابند که دقّت و صحت میکروسکوپی نوشته‌های پروست، جهانی از زیبایی و افسون را به روی آنها می‌گشاید و این جهان سرشار از سحر و جادو با تمام تفاوت‌های ظریف، جنبه‌ها و سایه روشن‌هایش، از آن ماست، اما پروست آن‌ها را یافته است. شیوه‌هایی که او برای بیان و شرح یک گردش و پیاده‌روی در ساحل دریا به کار می‌گیرد، غیرقابل مقایسه با دیگران است: موسیقی، عطر یک بوته گل یا بوی یک ماهی قزل آلای کباب شده با روغن بادام نیز در این پیاده‌روی به کار گرفته می‌شوند. یکی از صحنه‌های کلیدی و مشهور این رمان طولانی جایی است که " راوی " یک قطعه از شیرینی کوچکی به نام "مادلن" را در یک فنجان چای خیس می‌کند. این کار خیلی معمولی است؛ اما ناگهان یک چرخش و تحوّل واقعی در نویسنده ایجاد می‌شود. پروست در حالی که شیرینی را به دهان می‌گذارد، مزه‌ی آن ناگهان نویسنده را به یاد دوران کودکی و تمامی جزییات آن می‌اندازد و گذشته را در او بیدار می‌کند:
«اما در آن لحظه که خرده‌های شیرینی با آب ترکیب و اشباع می‌شد و کام من آن را حس می‌کرد، از جا پریدم و به چیز فوق العاده‌یی که در من می‌گذشت دقیق شدم. یک حس لذّت و شادی گوارا مرا فراگرفته بود. علّت آن را نمی‌دانستم. هنگامی که از گذشته‌ی دور چیزی به جا نمی‌ماند، پس از مرگ انسان‌ها و بعد از ویرانی همه چیز، شکننده‌ترها، پایدارتر، ماندگارتر و وفادارترند و عطر و طعم‌شان تا مدتها می‌ماند؛ اشباحی را می‌مانند که چون قطره‌های نامحسوس بر روی بقایای ویرانه‌ها و بر روی ساختمان عظیم یادها، خود را به یاد می‌آورند، منتظر و امیدوارند.»
نخستین صفحه‌های
نخستین صفحه‌های


تردیدی ندارم که علّت این‎‌‌که پروست تا این حدّ به احساسات و تفکّراتش اهمّیت می‎‌داد و آن‎‌ها را زیر میکروسکوپ قرار می‌‎داد همان مریض احوالی‎‌اش بود. آن‌‎قدر ضعیف بود که در سنِ پنجاه و یک سالگی بر اثر یک سینه‌پهلوی ناقابل درگذشت. او می‎‌دانست که زمان‌هایی که پُشت سر گذاشته است را بایستی جست‌وجو و بازیابی کند و قدر لحظات باقیمانده از عمر کوتاهش را باید بداند و آن‌‎ها را با دقّت تمام به قلم بیاورد تا بلکه نسل‎‌های آتی بدانند که او در زمانه‎‌ی خودش با چه احساسات، اضطراب‎‌ها و افکاری دست و پنجه نرم می‌‎کرده است.

چیزی که حتی بیشتر از رُمان بزرگ پُروست باید به آن توجه شود، احترامش به «ثبت و مستند کردن احساسات و اندیشه‎‌ها و اوضاع و احوال زمانه‌اش» و در یک کلمه احترامش به «نوشتن» است.

بنویسیم. ✍??

یادداشت‌‎های مرتبط:

خواهنده، جوینده است و جوینده، یابنده! ?

دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%AE%D8%B4-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-wowc-%D9%87%D9%81%D8%AA-abtcgwpgn4mb
https://virgool.io/chaleshehafteh/%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1%D8%AF%DA%AF%DB%8C-vzbvtlyvve6m
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/KPmG6/%D8%AD%D9%82%D8%A7%DB%8C%D9%82%DB%8C_%DA%A9%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C_%D9%85%DB%8C_%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%AE%D8%AA
حال خوبتو با من تقسیم کننویسندگینوشتندر جستجوی زمان از دست رفتهویرگول
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید