«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
چالش هفته: (چالش سوم: ? افسردگی! ?)
پاسخ به این سوالات که «چرا ما افسرده میشویم؟» و «راه درمان افسردگی چیست؟» را روانشناسها باید بدهند ولی هر کدام از ما به واسطهی اینکه با این پدیده دست و پنجه نرم کردهایم و یا داریم دست و پنجه نرم میکنیم تجاربی داریم که میتوانیم با یکدیگر در میان بگذاریم.
از یک سو هر انسانی نسخهی بیبدیل خودش است. پس بدون تردید نسخهی هیچ انسانی را نمیتوان برای تمام انسانها پیچید. ولی از سوی دیگر همهمان میدانیم که ما انسانها با در میان گذاشتن تجاربمان میتوانیم دست کم به دیگران برای یافتن تجربهی منحصر به فرد خودشان کمک کنیم. هدف از «چالش این هفته» نیز همین است. دوستان برای همراهی با این چالش، هر تجربهای دربارهی «ابتلا با افسردگی» و یا «رهایی از آن» دارند با عنوان « ? افسردگی! ? » بنویسند.
این فیلم که سازمان بهداشت جهانی دربارهی افسردگی ساخته است را ببینید:
حرفهایی که داخل این فیلم زده شد را واقعاً بنده مو به مو تجربه کردهام. بنده به مصداق همان یادداشت «موقعی از اعدام بنویس که تا پای چوبهی دار رفته باشی!» به عنوان کسی دارم از افسردگی مینویسم که تا بینهایت آن را تجربه کردهام. یادداشت «دَرد،دَرد،دَرد،دَرد،دَرد،دَرد و باز هم دَرد!» را زمانی نوشتم که افسردگی داشت کمرم را میشکاند. هنوز هم از افسردگی خلاصی پیدا نکردم ولی به مرور زمان راههای بهتر و مفیدتری را برای رهایی از آن پیدا کردهام که شاید به درد بقیه هم بخورد.
تفاوت اصلی امروزم با آن روزهای اوج افسردگی این است که الان افسردگی را احساس خیلی عجیب و غریب و پیچیدهای نمیدانم. مانند آن روزها روبروی افسردگی گارد نمیگیرم. افسردگی را یک احساس طبیعی میدانم که مانند خیلی از احساسهای دیگر ممکن است گریبان هر کسی را بگیرد:
نمیدانم روش لاکپُشت برای رد شدن از یک مانع را دیدهاید یا خیر؟ بارها دیدهام که لاکپُشتهایم گاهی چند ساعت وقت میگذارند تا از یک مانع عبور کنند ولی مهم این است که بالاخره این راه را به طرز عجیب و باورنکردنیای پیدا میکنند. موقع درگیری با افسردگی، اولین چیزی که باید بدانیم این است که افسردگی مانند سرماخوردگی نیست که بیاید و بعد از سه یا چهار روز بگذارد و برود. افسردگی میآید و قرار نیست به این راحتیها هم برود. امّا برای روبر شدن و پیروزی بر افسردگی، اصلاً نباید عجله کرد. هر کس باید سعی کند مانند همان لاکپُشتی که به مانعی برخورد کرده است کم کم راهی برای عبور از افسردگی خودش بیابد. راههای لاکپُشتیای که بنده برای عبور از افسردگیام یافتم را تا جایی که حضور ذهن دارم برای شما مینویسم شاید در کنار تجارب سایر دوستان، به درد شما هم بخورد و راه اختصاصی خودتان برای رهایی از افسردگی را بیابید:
- پیادهروی و دوچرخهسواری و در صورت سلامتی، دویدن: پیادهروی در جایی که جز صدای باد و برخورد برگ درختان به هم چیزی به گوشتان نخورد و تمرکز بر روی این صداها. اگر در جای شلوغی زندگی میکنید آخر شب و یا صبح زود که هنوز کسی بیرون نیامده است و سر و صداها هنوز خاموش هستند، بهترین زمان برای پیادهروی است.
- رفتن به بازار: نیازی نیست چیزی بخرید. تماشای تکاپوی مردم میتواند این پیام را به ما القا کند که زندگی هنوز جاری است.
- موسیقی: حتماً نباید آهنگهای شاد را انتخاب کنید. همین که آهنگی پیدا کنید که حرف دل شما را بزند و با احساس شما همخوانی داشته باشد، کافی است. برای پیدا کردن این آهنگها ساندکلود جای خیلی خوبی است. مثلاً چند وقت پیش در گشت و گذارهای ساندکلودیام رسیدم به آهنگی قدیمی و چند بار به آن گوش دادم. با اینکه بیشتر یک درد و دل شخصی بود، ولی جملاتی داشت که شنیدن چندبارهشان برایم خیلی جالب و خوشایند بود. جملههایی مثل این «به ما بگو معنی زندگی چیه؟ اون که بهتر راهشو میره کیه؟»:
- طرح سوال از خودمان: سوالهایی که هر روز از خودم میپرسم:
آیا کسی هست که در طول زندگیاش حداقل یک بار با تمام وجود و از سر عجز، فریاد برنیاورده باشد که: "ای کاش اصلاً به دنیا نیامده بودم"؟ مگر من فقط برای خودم، پا به این دنیا گذاشتهام که حالا از وجود خودم ابراز پشیمانی کنم؟ آیا زندگی من، مانند حلقههای زنجیر، به زندگی دیگران، وصل نیست؟ آیا حتی اگر من سستترین حلقهی این زنجیر باشم، باز هم حلقهی اتصال چند حلقه و یا زندگی دیگر به هم نیستم؟ آیا ما نیامدهایم که قلب خود را سرزمین دیگران سازیم؟ آیا ما نیامدهایم که در خدمت دیگران باشیم و حتی اگر شده به قیمت گرفتار کردن خودمان، دنیا را برای آنها، جای بهتری کنیم؟ و یا سوالهایی از این قبیل که معمولاً خودشان جواب نیز هستند.
- تماشای فیلم: اگر از بنده بپرسند که دو فیلم را معرّفی کن که تماشای آنها هنوز هم میتواند در درمان افسردگی از طریق فیلمدرمانی موثر باشند و ما را متوجه معنای زندگی کنند، بدون تردید ابتدا فیلم "It's a Wonderful Life 1946 (چه زندگی شگفت انگیزی)" را و سپس فیلم "Life" Is Beautiful 1997 (زندگی زیباست)" را معرفی خواهم کرد. این دو فیلم را بارها و بارها دیدهام چون جوابهای خوبی برای سوالاتی که دربارهشان نوشتم برایم داشتند و دارند.
- مطالعهی کتاب: موقع افسردگی باید کتابهایی را خواند که بتوانند در یافتن معنایی برای زندگی به ما کمک کنند. بتوانند ما را در فکر فرو ببرند و طرز از فکر بیرون آمدن را نیز نشانمان دهند. در ویرگول بسیار دیدهام که کتاب «در جستجوی معنا»، «در باب حکمت زندگی» و امثال اینها که انصافاً کتابهای خوبی نیز هستند را معرفی کردهاند. ولی هنوز کتابهای بسیار خوب دیگری هستند که خواندن آنها نیز میتواند یاریگر و راهگشا باشد. مثل کتاب «تامّلات» مارکوس اورلیوس که کمتر از آن نام میبرند و کتابهای دیگری که سعی میکنم در همین هفته یکی از خوبهای آن که کمتر شناخته شده است و کمی متفاوت است را معرفی کنم. باذنالله.
- نوشتن و نوشتن و باز هم نوشتن: به جرات میتوانم بگویم تاثیر نوشتن از داروهایی که برای افسردگی مصرف میکردم بیشتر بود و همچنان نیز است. مخصوصاً نوشتن از حالات درونی برای تخلیهی روانی و خلاصی از دست سنگینی و کرختی روح.
- انجام یک کار که محصولی در پی داشته باشد. کارهایی مانند:
پرورش گیاهان خانگی پربازده و گرانقیمت مانند گل بنفشهی آفریقایی و تکثیر آن، برای فروش اینترنتی. لطفاً این مستند را تماشا کنید تا بهتر متوجه منظورم شوید.
خرید یک دستگاه جوجهکشی و تولید جوجههای یک روزه، برای نگهداری و فروش.
یادگیری و انجام یک کار هنری.
- شخص افسرده باید به این نتیجه برسد که باید مانند یک گلادیاتور با زندگی و مصائب و مشکلات آن مبارزه کند. یعنی زخمی بشود، استخوانهایش خُرد بشود ولی از رو نرود و تا آخرین نفس مبارزه کند. این نوشتن هر روزه، یکی از روشهای شخصی خودم برای مبارزه با افسردگی و سایر مشکلات و گرفتاریهای زندگی است.
- حشر و نشر با دیگران: یکی از کارهایی که واقعاً مفید است مصاحبت با کسانی است که مثل خودمان گرفتار هستند ولی نسبت به ما از روحیهی بالاتری برخوردار هستند. امکان ندارد با اینها وارد گفتوگو شوی و خندهای بر لبانت ننشیند. اینها با اینکه معمولاً سواد تحصیلاتی خاصّی ندارد ولی معرفت رهایی از یاس و ناامیدی را به خوبی از روزگار آموختهاند. از این جنس آدمها در همه سنّی یافت میشوند از یک کارگر افغان با نشاط هجده ساله گرفته تا یک پیرمرد دستفروش هشتاد سالهی هموطن.
- همانی باش که هستی: نیازی نیست که وقتی با دیگران هستی خود را شاد و سر حال جلوه دهی. همان باش که هستی ولی خیلی به این دلخوش نباش که مردم دست از سرت بردارند و جلسهی پرسش و پاسخ و ملامت برایت برپا نکنند. مردم ما همین هستند. در بین آنها کمتر کسی است که بلد باشد چگونه باید با یک شخص افسرده روبرو شود. ای کاش وقتی بلد نبودند، دست کم تلاشی نیز نمیکردند. شخص افسرده باید بداند که برخورد مردم یکی از همان موانعی هستند که باید به صورت لاکپُشتی از آنها عبور کند.
- کشف زیباییها: گرفتاری این است که شخص افسرده گویا چشمانش دیگر چیزی نمیبینند. شخص افسرده در میان یک باغ سرسبز، جز شاخههای خشکیدهی باقیمانده از سالهای پیش، چیزی را نمیبیند ولی باید با تمرین سعی کند، هر جایی که است، راهی را برای یافتن زیباییهای آنجا بیابد.
- بدتر از این هم وجود دارد: شخص افسرده فکر میکند در بدترین شرایط ممکن قرار دارد. حال آنکه باید بداند که در هر شرایطی قرار دارد، شرایطی بدتر از آن نیز متصوّر است. این را بارها به تجربه دیدهام.
- نماز اول وقت و قرائت قرآن: پیشنهاد میکنم حتی اگر شخص افسرده بر اثر اشتباهات پیدرپی کسانی که چهره و لباس دین داشتند، اعتقاد خود را به خدا از دست داده است و به خدا دیگر اعتقاد چندانی ندارد. برای امتحان هم که شده است چند روزی را، بدون عجله، نماز اوّل وقت بخواند و صبح، ظهر و شب، صفحهای قرآن بخواند. بعد از یک هفته، اگر نتیجهای نداشت، بیخیال شود ولی اگر موثر بود، بدون توجه به حرف دیگران، با قوّت ادامه دهد.
- ذکرها را فراموش نکنید: با تمام وجود تاثیر ذکرهایی مانند «یا باسط» را حس کردهام. شما هم امتحان کنید، امتحانش که ضرر ندارد. اگر مایل بودید به اینجا مراجعه کنید.
- قرار نیست فردا هم لزوماً مثل امروز باشد: شخص افسرده باید بداند که هر روزی یک موجی دارد. موج یک روز، مثبت است و موج روز دیگر منفی. امّا میتوان با تابآوری، صبر و تحمّل و تفکّر و تلاش زیاد، بر تعداد روزهای با موج مثبت افزود.
- مواردی دیگری نیز هستند ولی دیگر این یادداشت کشش بیشتر از این را ندارد. پس از روی منبر(!) پایین میآیم و خودم و شما را به خدای عزیز میسپارم. فَاللهُ خیر حافظاً و هو اَرحم الراحمین.
یادداشتهای کاملاً مرتبط:
یادداشت پیشین:
حُسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه کسی شایستهتر است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
این قصه سر دراز دارد!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!