ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۱۸ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب | "آخرین ماموریت"

یکی از عادت‌های کتاب‌‎گردی‌‎ام، دانلود کتاب‌های قدیمی و سرک کشیدن به پی‌دی‌اف این کتاب‌ها است. شاید از این پس بیشتر درباره‌ی این کتاب‌ها نوشتم. خواهش می‎‌کنم زود قضاوت نکنید و هنوز یادداشت را نخوانده، نگویید این کتاب‌‎های قدیمی و از مُد افتاده به چه دردی می‌‎خورند؟ حداقل همین یادداشت را تا پایان بخوانید و بعد هر نظری که خواستید بدهید.

کتابی که می‌خواهم بخشی از آن را برای شما بازنشر کنم نوشته‌های یک بازرس آموزش و پرورش به نام معزّالدین مهدوی است که در آخرین ماموریت کاری‌اش، به چند شهر ایران سفر می‌کند و آن‌چه می‌بیند را به زبان خیلی ساده به قلم می‌آورد. این نوشته‌ها برای سال ۱۳۴۲ هستند ولی همچنان خواندنی هستند و نکاتی دارند که بازخوانی‌شان خالی از لطف نیست. یادداشت‌های آقای مهدوی شاید تاریخ به معنای مرسوم و مصطلح آن به حساب نیایند ولی به هر حال بخشی از تاریخ کشور به حساب می‌آیند. تاریخی به روایت مردم. مردمی بدون ادعا، امّا دغدغه‌مند و دست به قلم.

وقتی این کتاب را می‌خواندم متوجه شدم که:

  • از لحاظ فیزیکی و ظاهری شهرهایمان و خودمان دستخوش تغییرات عجیبی شده‌ایم ولی در اخلاق، رفتار و شیوه‌ی فرهنگی‌مان هنوز همان هستیم و تغییر چندانی نکرده‌‎ایم.
  • چالش‌‎ها و دغدغه‌هایی در نوشته‎‌های آقای بازرس بود که گذر زمان حتی یک خال بر روی آن‎‌ها نینداخته بود. چالش‌‎ها و دغدغه‌هایی مانند حجاب زنان، غربزدگی به معنای پرداختن به ظواهر غربی، سیستم تربیتی، دریاچه‌‎ی هامون و... .
  • شیوه‌ی نگارش با آن‌چه امروز در کتاب‎‌ها می‌‎بینیم تفاوت زیادی داشته است. گویا چاپ کتاب و بیان تجربه‎‌ها از ملانقطی‌‎بازی‌‎ها و کاغذبازی‎‌های اداری مرسوم امروز، خیلی مهم‎‌تر بوده ست. (برای آسانتر خواندن نوشته، نگارش برخی از کلمات را به روز کردم.)

در حین خواندن این یادداشت، به این هم فکر کنید که چنانچه نوشته‌های امروز ما را شصت سال دیگر بخواند باز به همین نتایج و یا نتایجی شبیه به این خواهند رسید یا خیر؟

بخش‌‎هایی از این کتاب را به همراه تیترهایی برگرفته از متن کتاب، برای شما بازنشر می‌‎کنم:
  • وقت‎‌نشناس بودن آقای استاندار!
باری امروز چهارشنبه اول اسفند ماه ۱۳۶۱ است از ساعت ۸ صبح دبیرستان‎‌های زاهدان دیدن شد بعضی آموزشگاهها نیز بوسیله‎‌ی دو نفر بازرس دیگر بازرسی شد. ساعت ده به دیدن آقای استاندار جناب آقای قوام رفتیم مرد مؤدب و موقّری است ولی وقت‎‌شناس نیست با آن‌‎که ساعت ده با ما وعده کرده بود همان موقع به دیگران هم وقت داده بود.
  • به كجا می‎‌رویم همه ریاکاری می‎‌نمایند، همه تدلیس می‎‌نمایند... !
ساعت ۷ بعد از ظهر از طرف انجمن دبیران ادبیات در تالار فرهنگی دعوت سخنرانی شده بود آقای موسویِ واعظ که از مشهد به این شهرستان آمده‌‎اند سخنرانی کردند. خداوند عاقبت این ریاکاری‌‎ها و ریاکاران را ختم به خیر کند معلوم نیست به كجا می‌‎رویم. همه ریاکاری می‎‌نمایند، همه تدلیس می‌‎نمایند، همه هم می‎‌دانند و به روی بزرگوارشان نمی‌‎آورند.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نيك بنگری همه تزویر می‎‌کنند
فعلاً ریاکاری به داخل فرهنگ هم سرایت کرده ریشه‌ی آن در طهران و به ولايات هم رسیده است تا این مرض مسری تا کجا رود و ما را به كجا بکشد خدا داناست.
  • از عیوب فرهنگی ما: لغت «فارغ‌‎التحصیل» باعث عُجب و غرور جوانان می‎‌شود!
یکی از عیوب فرهنگی ما این است که جوانان نورسیده را که مقدمات تحصیل را تمام کرده‌‎اند فارغ‌‎التحصیل می‎‌نامند و همین لغت باعث عُجب و غرور جوانان می‎‌شود و از مطالعه و تعقیب تحصیلات خود صرف نظر می‌‎نمایند در صورتی‎ که ۱۲ سال تحصیل فعلی مقدمه‌‎ای بیش نیست. اگر ما در مدارس بتوانیم ذوق مطالعه در محصّلین ایجاد کنیم و الفاظ فارغ‌‎التحصیل و غیره را نیز تبدیل به الفاظ دیگر کنیم که محصّل گمان و فکر فراغت از تحصیل برایش پیش نیاید خدمتی بزرگ به این کشور کرده‎‌ایم. اگر به تاریخ گذشتگان مراجعه کنیم ملاحظه می‎‌شود همه بزرگان تا آخرین لحظه‎‌ی عمر خود مشغول مطالعه و کسب علم و دانش بوده‌‎اند.
در حالات ابوریحان بیرونی نوشته‌‎اند موقعی که مشرف به موت و در حال احتضار بود یکی از دوستانش برای عیادت به منزل وی وارد شد. ابوریحان مسئله‌‎ای طرح و نظر دوستش را در این مسئله خواست. دوستش گفت در این حال چه جای چنین سؤالی است؟ ابوریحان گفت که وداع دنیا با علم باین مسئله برای من بهتر از وداع با جهل آن است. آن رفیق گوید پس از بیان مسئله از منزل وی خارج شدم و در اثنای راه صدای بانگ شیون شنیدم معلوم شد ابوریحان در گذشته است.
  • شکایت از تربیت محصّلین دبیرستان‎‌ها!
اشکال دیگری که در تمام شهرستان‌‎ها کم و بیش دیده می‎‌شود و اولیاء محصلين و اولیاء مدارس از آن شکایت دارند تربيت محصّلین دبیرستان‎‌ها است:
غالباً دیده شده است اولیاء محصّلین از طرر رفتار فرزندان خود ناراضی هستند و به قول خودشان به هیچ وجه جلوی آنان را نمی‌‎توانند بگیرند - مدارس نیز از عهده‌‎ی آنان بر نمی‎‌آیند در صورتی که همین محصّلین در کلاس‎‌های ابتدائی از محصّلین خوب بوده‎‌اند خوب درس می‌‎خوانده‎‌اند. حرکات و رفتارشان مورد رضایت مدرسه و اولیایشان بوده است.
  • دستگاه تربیتی ایران (خانه و مدرسه)، برای تربیت نسل جوان فعلی ایرانی، کافی نیست!
این موضوع گاهی به ذهن بنده خطور می‎‌کند گاهی نیز در بعضی مجالس در این‌‎باره مذاکره می‎‌شود و جویای علتش هستند. لذا بی‎‌تناسب نیست آن چه به نظر من می‌‎رسد از عللی که این وضع را به وجود آورده است ذکر کنم.
به عقیده‌‎ی من دستگاه تربیتی ایران (اعم از آموزشگاهها و اولیاء جوانان یا به طور خلاصه خانه و مدرسه) برای تربیت نسل جوان فعلی ایرانی کافی نیست. روش زندگی در این سی چهل ساله عوض شده است ولی ما می‎‌خواهیم جوانان را به روش چهل سال قبل همان طور که پدران ما با ما رفتار می‌‎کردند و به قول خودشان ما را تربیت می‌‎کردند، تربیت کنیم. این نشدنی است. احساساتِ مذهبی، کم و رفت و آمد بین ایرانیان و خارجیان زیاد شده است. از تقلید خارجیان آن‌‎چه آسانتر است فساد و هوی و هوس است به سهولت می‎‌گیریم و آن‌‎چه زحمتی دارد از قبیل نظم و تربیت در کار و امانت و درستی و انجام وظیفه پایبند به قول و شرافت بودن وجدان و شرافت را هادی و راهنمای خود قرار دادن به کلّی نمی‌‎آموزیم.
  • شب‌‎نشینی و قمار را می‌‎بینیم و انجام می‌‎دهیم ولی انجام وظیفه را نمی‌‎آموزیم!
رقص دو نفره را به خوبی می‎‌آموزیم ولی حفظ شرافت نوامیس مردم به ذهن ما نمی‎‌آید شب‎‌نشینی و قمار و مشروب خوردن و تا ساعت سه بعد از نیمه شب به این کارها مشغول شدن را می‌‎بینیم و انجام می‎‌دهیم ولی انجام وظیفه و فردا صبح به موقع سرکار حاضر شدن را نمی‎‌آموزیم.
  • آن‎‌چه ما از خارجیان ما می‌‎بینیم تفریحات آن‎‌هاست و کارهای اساسی روزانه‎‌ی آن‎‌ها مورد عنایت ما نیست!
در هر حال بعضی را گمان بر این است که خارجیان به واسطه‎‌ی مشروب خوردن و قمار کردن و شب‌‎نشینی پیشرفت کرده‌‎اند و چون شخصیت ندارند انجام این قبیل کارهای ناشایست را برای خود شخصیت می‌‎دانند. جوانان معصوم ما هم همراه پدر و مادر به این مجالس می‎‌روند و جز این مجالس جائی دیگر ندیده‌‎اند. این کارها را می‌‎آموزند و به وسیله‌‎ی این جوانان این نوع مفسده‎‌ها بین سایر جوانان اشاعه می‌‎یابد در صورتی‎ که آن‎‌چه ما از خارجیان ما می‌‎بینیم تفریحات آن‎‌هاست و کارهای اساسی روزانه‎‌ی آن‎‌ها را از قبیل وظیفه‎‌شناسی - درستی و امانت ابتکار پایبند بودن به دیانت که به حدّ اعلی دارند و روزهای یکشنبه کلیسا رفتنشان ترک نمی‎‌شود نمی‎‌بینیم و این کارها مورد عنایت ما نیست.
  • مشروبات الکلی که عقل و دین مصرف آن‎ها را نهی کرده علنی مصرف می‌شود ولی نماز را باید در خفا بخواند!
اصولاً باید ملاک تربیت، دین باشد. با وجدانياتِ للّه‌‎الحمد. دین را به عنوان اُمُّل بودن از دست داده‌‎ایم و هر فرد با شرافتی که بخواهد اظهار دین کند او را امل می‎‌نامیم و مثل این‎که بزرگترین گناهها را مرتکب شده باشد او را با نظر خوار و بی‌‎مقداری نگاه می‎‌کنیم - مشروبات الکلی که عقل و دین مصرف آن‌‎ها را نهی کرده علنی مصرف می‌‎شود ولی نماز خواندن را باید در خفا بخواند که آنان را امل ننامند.
  • بعضی را دیده‎‌ایم که برای فرار از دین نام وجدان را می‎‌برند ولی نمی‎‌دانند دین چیست و وجدان کدام است!
بعضی خارجیان وجدان خود را از قید دین آزاد کرده‎‌اند ولی وجدانیات آنان طوری است که حقيقاً جای دین را گرفته است با آن‌‎که تعدادشان کم است ولی هستند و بودنشان هم محال نیست ولی در کشور ما نه کسی ادعای وجدان می‎‌کند و نه تا حال کسی را دیده‌‎ایم که وجدان واقعی داشته باشد که وجدان او را از کارهای بد منع و به کارهای خوب وادار کرده باشد فقط بعضی را دیده‌‎ایم که برای فرار از دین نام وجدان را می‎‌برند ولی خود نمی‎‌دانند دین چیست و وجدان کدام است.
با این شرایط ما می‎‌خواهیم جوانان را تربیت کنیم و توقع داریم خوب تربیت شوند.
ذات نایافته از هستی‎‌بخش
کی تواند که شود هستی‌‎بخش
خوشا به حال فامیلی که توانسته باشند جوانان خود را از معاشرت این قبیل مردم منع کرده و به طور دلخواه خود به سبك عاقلانه تربیت کرده باشند و الّا اجتماع شتر گاو پلنگِ امروز ما جز سوق به فساد کاری نمی‌‎کند.
  • اعیان، دسترنج رعایا را گرفته و به خارج می‌‎برند و می‎‌خورند و به جای آن فساد فرنگی برای ما سوقات می‌‎آورند!
طبقه‌‎ی اعیان و اشراف و به اصطلاح طبقه‎‌ی اول این کشور جز اشاعه‌ی فساد فرنگی در این کشور کاری ندارند از آنان نیز توقعی نیست دسترنج کارگران و رعایا را گرفته و به خارج کشور می‌‎برند و می‌‎خورند و به جای آن فساد فرنگی برای ما سوقات می‌‎آورند - طبقه‎‌ی چهارم هم بیچارگان اسیر دست طبقه‌‎ی اول هستند باید کار کنند و تحویل آنان دهند و از آنان کاری در اجتماع ساخته نیست. جز حمّالی برای طبقه اول گاهی نیز به مناسبت فقر مفرط و بیچارگی مهلك از ناچاری فسادهائی بین آنان ایجاد می‎‌شود که کادالفقر ان يكون كفراً - الباقی طبقه‎‌ی متوسط دو و سه هستند که در این کشور هم مالیات دولت را می‎‌دهند و هم دیون مذهبی خود را ادا می‎‌نمایند و حوزه‌های علمی نجف و قم را اداره می‌‎کنند.
مذهب و کشور به وسیله‎‌ی آنان پا برجاست. این بیچارگان سه زحمت دارند - اولاً مالیاتی که طبقه‎‌ی اول نمی‌‎دهند و به این طبقه تحمیل می‎‌شود که خواه یا ناخواه از آنان وصول می‌‎شود - زحمت دوم آن‌‎که باید سعی در حفظ فقراء و طبقه‎‌ی چهارم بنمایند و از همه مهم‌تر آن‎‌که باید خود و فرزندان خود را از فسادی که به وسیله‎‌ی طبقه اول و چهارم ایجاد می‌‎شود حفظ کنند.
  • امید است با اقدامات اعلیحضرت همایونی، طبقه‎‌ی چهارم کمی روی آسایش ببینند!
امید است با اقدامات اعلیحضرت همایونی که اصلاحات ارضی طلیعه‌‎ی آن و مقدمه شروع آن است این اختلاف طبقاتی يك و چهار به این کیفیت به کلّی از بین برود و از طبقه‎‌ی اول قدرت این ولخرجی‌‎ها و اشاعه‎‌ی فساد فرنگی گرفته شود و بالعکس طبقه‎‌ی چهارم کمی روی آسایش ببینند و برای خود و خانواده و بالنتيجه کشور ایران مفید واقع کردند - و مادام که اصلاحات ارضی و سایر اصلاحات در این زمینه که مورد عنایت اعلیحضرت همایونی است تمام نشود طبقه‎‌ی اول و چهارم این کشور افراد غیر مفیدی خواهند بود و از یکدیگر فاصله‎‌ی زیاد خواهند داشت و طرز تعلیم و تربیت یکنواخت نخواهد شد و اشاعه‎‌ی فساد از دو طرف ملّت و کشور را تهدید می‎‌نماید.
در هر حال با شرایط فعلی دستگاه تربیتی ایران (اعم از خانه و مدرسه) کافی برای تربیت نسل جوان نیست و مادام که این شرایط موجود است این عدم کفایت به چشم خواهد خورد.
  • اوضاع سیستان و رود هیرمند!
سیستان يا ملك نیمروز که عربان آن‎را سجستان گویند عبارت از جلگه است در اطراف دریاچه‌‎ی هامون و اطراف دریاچه‌‎ی زره ( دریاچه زره در خاك افغانستان است) و شهر معروف آن زرنج بوده نزديك زاهدان فعلی که امیر تیمور در سال ۷۸۰ آن‎‌جا را قتل عام و به کلّی خراب کرد خرابه‎‌های آن هنوز باقی است.
سیستان به مناسبت مولّد رستم داستان فردوسی، فرزند زال که از آن‎‌جا برخاسته است نامش بر سر زبان‎‌ها است.
جلگه‎‌ی سیستان ناحیه‌ای است بین ۲۹ تا ۳۲ درجه عرض شمالی و بین ۶۰ تا ۶۴ درجه طول شرقی گرینویچ که قسمتی متعلق به ایران و قسمتی متعلق به افغانستان است و دریاچه‌‎ی هامون سر حد بین دو کشور، تقریباً در وسط جلگه‎‌ی سیستان واقع شده است.
رود هیرمند که از کوههای هندوکُش سرچشمه می‌‎گیرد از سمت مشرق رو - به مغرب جاری است و پس از گذشتن از کوهستان‌‎های بین غزنه و بامیان و دشت غور به دریاچه‌‎ی هامون می‎‌ریزد و از آب هیرمند است که سیستان ناحیه‎‌ی حاصلخیز و پر برکت شده است.
عرض هیرمند تقریبا ۲۰۰ متر الی ۵۰۰ متر است و عمق آن بین دو تا پنج متر می‎‌باشد رودهای "هزار رود" و "فراه رود" از افغانستان و رود "هندان" از قائنات ایران به آن می‎‌ریزد. این رود از بند کوهی که در مشرق زابل و مرز افغانستان واقع است وارد ایران می‎‌شود.
مساحت سیستان ۹۶۱۲ کیلومتر مربع است که از این مقدار ۲۷۶۷ کیلومتر مربع آباد و زراعت می‌‎شود و از این مساحت ۲۰۰ کیلومتر مربع آن جنگل است و ۲۹۹۰ کیلومتر مربع آن بایر و ۱۰۰۰ کیلومتر مربع آن باتلاق است. و در خصوص وجه تسمیه‎‌ی این شهرستان سیستان صاحب تاریخ سیستان داستانی بدین مضمون نقل می‌‎کند:
روزی ضحاك در باده‌‎گساری افراط کرده بود. امر داد که شبستان (زنان حرم) را نزد او گردآورند گرشاسب بر آشفت و گفت این‎جا شبستان وجود ندارد. بلکه ضحاك باید بداند این سرزمین را سيورستان (سرزمین مردان) می‎‌نامند و لغت سیورستان از کثرت استعمال سیستان شده است.
باری مردم سیستان عموماً زحمت‎کش و قوی اندام و بلند قامت و صحیح۔المزاجند.
  • برای مرد دیگر جای ندیده نمی‎‌ماند که هوس دیدنش را بنماید!
زنانشان هم راست و خدنك راه می‎‌روند شلوارهای سفیدی که پاچه‎‌ی آن‎‌را با دست به رنگ‎‌های مختلف گلدوزی کرده‌اند به پا می‎‌کنند که از زیر چادر نمایان است و آنان را دلربا و هوس‌‎انگیز نشان می‎‌دهد.
اساساً اگر زنان بدن خود را بپوشانند نزد مردان محبوبتر خواهند بود. این اشتباهی است که بعضی زنان طهران مرتکب شده و می‎‌شوند که سینه‌‎ی خود را تا وسط پستان‎‌ها و پاها را تا بالای ران و پشت را تا نزديك استخوان عصعص و بازوان را تا آخرین حد زیر بغل در منظر و مرآی (در برابر چشم) مردان قرار می‌‎دهند. برای مرد دیگر جای ندیده نمی‎‌ماند که هوس دیدنش را بنماید. امکان دارد بعضی مردان ولگرد گرد چنین زنانی بگردند ولی هیچ‌‎گاه يك مرد شریف آرزوی همسری چنین زنانی را نخواهد داشت بهتر است این خانم‎‌ها در افکار و رفتار خود تجدید نظر کنند.
  • از زن‎‌های خارجی هیچ‎‌يك از این جلفی‎‌های بعضی خانم‎‌های ایرانی را ندیده‌‎ام!
من در شب‌‎نشینی‎‌های زیادی بوده‌‎ام که در آن‎‌جا زن و مرد ایرانی و خارجی هر دو شرکت داشته‌‌اند از زن‌‎های خارجی هیچ‎‌يك از این جلفی‎‌های بعضی خانم‌‎های ایرانی را ندیده‌‎ام، اینان از پاپ هم كاتوليك‎‌تر شده‌‎اند. اینان مجالس شب‌‎نشینی که مردم محترم در آن شرکت دارند یا کاباره‌‎ها و دانسينك‌‎ها که معمولاً برای مردم هوسران و عيّاش ایجاد می‌‎شود فرق نکرده‌‎اند سهل است بعضی آنان لباس شب و لباس روز را نیز فرق نمی‎‌گذارند و در روز با همان لباس شب در خیابان دیده می‎‌شوند.
  • فعلاً دوره‎‌ی تحوّل اجتماعی ایران است، خداوند خودش ما را از این تلاطم امواج اجتماعی حفط فرماید!
فعلاً دوره‎‌ی تحوّل اجتماعی ایران است در هر تحوّل افراط و تفریط نیز هست تا کی کشتی اجتماع به لنگرگاه سلامت برسد. خداوند دانا است و خودش ما را از این تلاطم امواج اجتماعی حفط فرماید.
  • جزیزه‎‌ای در وسط دریاچه‎‌ی هامون!
صبح دبستان قریه‌‎ی تمبکا و دبستان شهریار واقع در قریه‎‌ی تیمور آباد و دبستان جمشید واقع در قریه‌‎ی لطف‌‎الله بازرسی شد. ناهار را از شهر آورده بودند و در محل خرابه‌های باستانی واقع در کوه خواجه صرف کردیم.
این کوه به ارتفاع ۹۰۰ متر و تقریباً جزیره‎‌ای است در وسط دریاچه‌‎ی هامون بالای این کوه آثار کاخ عظیمی را نشان می‎‌دهد که دیوارهای آن هنوز پا برجاست و طبق تحقیقاتی که شده است در آخرین محل کوه بنای آتشکده عظیمی بوده که مشرف بر قصور پائین بوده است و نیز چنانکه تحقیق شده است این بنا دو مرتبه مورد استفاده‌‎ی سکونتی قرار گرفته است یکی دوره‌ی‎ قبل از ساسانیان و بار دوم در زمان اشکانیان بوده است و چون در حوالی این‎جا کوه نیست لذا این کوه و قصر دامنه و بالای آن منظره خاصی داشته و دارد. اهالی در ایام عید نوروز و طغیان رودخانه در این کوه جشن می‎‌گیرند.
  • گردش در دریاچه‎‌ی هامون!
برای رسیدن به محلّ کوه خواجه یا جزیره‌‎ای که کوه خواجه در آن است باید از قایق‎‌های محلّی که از نی تهیه می‎‌نمایند و در محل موسوم به «تُوتَن» (به ضم اول و فتح سوم) است استفاده کرد . لذا توتن کرایه کرده سوار شدیم از بین نیزارها که به منزله‎‌ی جاده است عبور کردیم تا به محل کوه خواجه رسیدیم در پائین کوه عدّه‌‎ای در کپرها زندگی می‎‌نمایند. يك مدرسه‎‌ی دولتی هم در یکی از کپرها دائر است که اطفال در آن‎‌جا تحصیل می‎‌کنند. و بعد از ظهر برای گردش در دریاچه‎‌ی هامون رفتیم ابتدا سه چهار کیلومتر در این جزیره به وسیله‌‎ی موتورسیکلت عبور کردیم. چون وسیله‌‎ی حمل و نقل دیگری نبود و من هم موتورسیکلت‎‌سواری بلد نیستم به ترك مسافری که رانندگی را عهده داشت نشستم این اولین دفعه است در عمر خود که موتورسیکلت سوار می‎‌شوم. مرکوب خطرناکی است. ولی بی کیف هم نیست. در موقع گذشتن از بین کپرها سگ‎‌های گلّه ما را استقبال و بدرقه‎‌ی شایانی کردند و با صدای ناهنجار خود گوش ما را خراش دادند ولی قافله‌‎ی ما از این بانگ‌‎ها و الالاها باز نماند و به کار خود ادامه داد بالاخره به محلی که برای سواری قایق آماده بود رسیدیم در قایق سوار شده و یک ساعتی با توتن در دریاچه‎‌ی هامون گردش کردیم.
  • شکار مرغابی در دریاچه‎‌ی هامون!
این دریاچه قریب ۳۰ کیلومتر طول و ۹ کیلومتر عرض و به طور متوسط ۱۰ متر عمق دارد و آب آن در فصول مختلف متغیر است در موقع طغیان رودخانه‌ها آب وارد به آن زیاد و در مواقع تابستان کم می‎‌شود. لذا سطح ثابتی نداشته و مساحت آن هم تغییر می‎‌نماید. در موقع طغیان رودخانه‌‎ها، آب دریاچه بالا آمده از مجرائی بنام رود "شيله" یا "شلاق" به گود "زره" که در خاك افغانستان است می‌‎ریزد.
بعضی همراهان که تفنگی همراه داشتند به شکار مرغابی پرداختند ولی من جز به طبيعت و امواج آب و طرز غروب آفتاب به هیچ چیز فکر نمی‎‌کردم. عدّه‌ی توتن‌ها که با ما بود و تقریباً کاروانی را تشکیل می‌داد قریب ده عدد بود که هر دو نفر يك توتن سوار بودند یکی مسافر و یکی هم پاروزن - هر يك از این قایق‎‌ها تقریباً سی چهل متر با دیگری فاصله داشت - این قایق‌‎ها و مسافرین خود منظره‎‌ی جالبی را تشکیل داده بودند.
  • ازدواج آسان با طفل نه ساله!
در هر حال راننده‌‎ی توتنی که من سوارم جوانی است بلند بالا و سیاه چرده بسیار بشّاش و نشیط. بیست و سه چهار سال دارد من و او تنها در تونن هستیم من نشسته پاها را دراز کرده و او ایستاده پارو می‌‎زند. باهم صحبت می‌‎کنیم. حرفی هم جز حرف‌‎های معمولی نداریم. از او سؤالاتی کردم معلوم شد خوش‌‎نشین است و زراعت ندارد لذا اطلاعاتی هم از زراعت و گلّه‌‎داری ندارد. فقط کارگری می‌‎داند و پاروزنی لذا به فراخور استعداد او باید با او صحبت داشت. هم‌صحبت دیگری هم در میان دریاچه نیست. لذا زبان کارگری با او گشودم و از او سؤال کردم متاهل شده است. دیدم نیشش تا بناگوش باز شد و با خوشحالی تمام گفت دو شب قبل عروسی کرده است و عروس دختر خاله‎‌ی مومی‌‎اليه (اشاره دارد به همان جوان) و طفلی نه ساله است مهرش هم سی چهل تومان است. هفته‎‌ی قبل هم مادر داماد و مادر عروس به شهر رفته‎‌اند و به قدر پانزده بیست تومان خرید کرده‌‎اند. برای عروسی و چون ملّائی که عقد را اجرا می‎‌کند هر دو ماه یکبار به این ناحیه می‌‎آید، لذا فعلاً عروسی را جلو انداخته‌اند تا ماه دیگر که ملّا خواهد آمد صیغه‎‌ی عقد را هم با گرفتن يك کلّه‎ قند و ده تومان پول نقد جاری کند. بالفعل عروسی انجام شده است و به قول اداری‎‌ها عمل انجام شده است. فعلاً باید مقرّرات را با آن تطبیق داد.
  • نشاط جوان دهاتی برای عروسی از نشاط جوانان شهری که دهها هزار تومان خرج عروسی می‎‌کنند بیشتر است!
این نوداماد پاهایش برهنه و لباس کهنه پوشیده بود فقط یک عدد عرقچین کاردستی همان ده را برداشت که نسبتاً تمیز و نماینده‌‎ی شاه دامادی او بود. اجرت دو ساعت پاروزنی او هم مبلغ بیست ریال بود که با خرسندی هر چه تمامتر دریافت کرد.
دیدم نشاط این جوان دهاتی برای عروسی از نشاط جوانان شهری که دهها هزار تومان خرج عروسی می‎‌کنند بیشتر است. اساساً بشر برای خود قیودی بیش از آن‎چه عقلا می‎‌پسندند ایجاد کرده و خود را به زحمت انداخته است. اگر انسان در کارها حد وسطی را که اولیاء دین دستور داده‌‎اند مراعات کند همیشه نشاط خود را حفظ خواهد کرد و برای کارهای جزئی خود را به مهالك کلّی نخواهد انداخت.
دیده شده است که ملّاها و کشیش‌ها و بطور عموم متصدیان امور مذهبی در هر مذهب و ملّتی صحیح‎‌المزاج‌تر و طویل‎‌العمرتر از دیگرانند یکی از عللش همين مراعات امور مذهبی و مراعات حد وسط در زندگی است که انسان آسایش خاطر می‎‌دهد و بالنتيجه نشاط جوانی را حفظ می‌‎کند.
  • دیدن از رود هیرمند!
قبل از ظهر برای دیدن رود هیرمند و سدهائی که بسته‌‎اند حرکت کردیم. این رود از کوههای هندوکُش افغانستان سرچشمه می‎‌گیرد و از مشرق به سمت مغرب جاری است - سابقاً كليه‌‎ی آبش به سمت ایران سرازیر می‎‌شده است و دریاچه‎‌ی هامون را تشکیل می‎‌داده و از این آب سیستان آباد و یکی از مراکز تهیه‎‌ی غلّه‎‌ی ایران بوده است.
  • هفته‌‎ی قبل دریاچه‎‌ی هامون بیابان هامون بوده است!
ولی چند سالی است که دولت افغانستان روی این رودخانه در داخل کشور خود سدهائی بسته است و آب آن‎را در افغانستان به زراعت می‌‎رساند. بالنتيجه به قدر کافی آب به سیستان نمی‌‎رسد و زراعت اهالی متوقف مانده گاو و گوسفند و حشم از بین رفته زارعین متفرق شده‌‎اند دریاچه‎‌ی هامون هم تقریباً بی‌آب شده است. سالی یکی دو بار آب هیرمند به سیستان می‎‌آید. از قراری که می‎‌گویند فعلاً يك هفته است که آب هیرمند را باز کرده‌اند و آب به دریاچه‌‎ی هامون آمده است و الا هفته‎‌ی قبل دریاچه‌‎ی هامون بیابان هامون بوده است.
  • خداوند متعال در خلقت بینی از اسم «یالطیفِ» خود استفاده نفرموده!
مردم بنادر و جزائر جنوب سیاه چهره و زنان در چادر هستند و بُرقعی به صورت می‎‌بندند که پیشانی و گونه‎‌ها و بینی را می‎‌پوشاند و چشم‌‎های سرمه کشیده از زیر آن نمایان است. در زیر برقع در روی بینی چوبی گذاشته‎‌اند که برقع به آن متّصل است. با این چوب بینی را به هر فرم که مایل باشند می‎‌سازند که بینی خوشگل نشان دهد و نقص طبیعی بینی معلوم نشود.
در چند سال قبل در مجلسی ظریفی می‎‌گفت که خداوند متعال در خلقت بینی از اسم «یالطیفِ» خود استفاده نفرموده و در لطافت و ظرافت بینی‎‌های بشر امساك شده است.
به خاطرم هست وقتی در یکی از نوشته‎‌های «سید احمد کسروی» خواندم که ایراد به خلقت گرفته بود و مثالش را در باره‌‎ی خلقت بینی بشر آورده بود به این استدلال که کلیه‌‎ی مخارج دفع انسان در قسمت پائین تنه واقع شده است مگر بینی با آن‎‌که از مخارج دفع است در چهره قرار گرفته است!
دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/chaleshehafteh/%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%DA%AF%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D9%81%D9%85-csnakwozcduv
https://virgool.io/PhilosopherBaby/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-mpvurmwlw5is
برای دستیابی به لینک نوشته‌‎هایم و سایر داستان‌های مریوط به دست‌انداز، می‌توانید به انتشارات «دست‌‎انداز» که زحمت تدوین آن را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/1hFpE/%D9%85%D9%88%D8%B2%DB%8C%DA%A9_%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88_%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD_%D9%88_%D8%A2%D8%B1%D8%B4_%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1_%D8%B4%D8%AF%D8%AF%D8%AF_%28_%D8%B4%D8%A7%D9%87
حال خوبتو با من تقسیم کنحجاب اجباریکتابسقرنامهایران قدیم
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید