پردهی اول: وصلت شوم
[صحنه: دشت خشک، ماه سرخ در آسمان. کرکس از آسمان پایین میآید. کرگدن در غباری از کوبش پا ظاهر میشود.]
کرکس:
ما دو مرگیم؛ یکی از آسمان، یکی از زمین.
من از لاشهها سیراب میشوم، زمین از تو ویران.
اگر خونمان را بیامیزیم، فرزندی خواهیم زاد که آسمان و زمین را یکجا ببلعد.
کرگدن:
(غرشکنان)
آری! پیمانی شوم ببندیم.
او هیولای جهان خواهد شد.
نه رحم خواهد شناخت و نه مهار.
[هردو سرود تاریکی میخوانند. حیوانات دورادور مینگرند و میلرزند.]
پردهی دوم: تولد کرگدس
[صحنه: طوفانی مهیب، زمین میلرزد. کرکس و کرگدن گرد هم آمدهاند.]
راوی:
در میان رعد و برق، شکاف زمین گشوده شد.
از تاریکی برآمد موجودی:
سری چون کرکس، بدنی چون کرگدن،
چشمانی سرخ، شاخی مرگبار.
کرگدس:
(نعرهای سهمگین)
من زادهی تاریکیام!
نه زمین مرا میخواهد، نه آسمان؛
خون، تنها میراث من است.
کرکس:
این است فرزند ما، وارث مرگ!
کرگدن:
از این پس، جهان به لرزه درخواهد آمد و یک روز خوش نخواهد دید.
پردهی سوم: خونخواری
[صحنه: جویبار شفاف، گلهٔ آهوان در حال نوشیدن آب. ناگهان سایهٔ کرگدس بر سرشان میافتد.]
آهو:
(وحشتزده)
این چیست که بر ما فرود آمده؟ نه پرنده است، نه جانور زمین!
کرگدس:
(خندهای مرگبار)
من نیامدهام برای سیر شدن؛
من آمدهام برای چشیدن خون شما و هرگز سیراب نخواهم شد.
[او بر آهوان میتازد؛ شاخ و منقار، پیکرها را میدرد. جویبار سرخ میشود. پرندگان خاموش میشوند.]
راوی:
و چنین بود که هیچ حیوانی دیگر به صلح نخوابید.
سایهی مرگ بر هر برگ و هر شاخه افتاد.
پردهی چهارم: انتقام نافرجام
[صحنه: میدان جنگل. شیر پیر، با یالی سپید، در برابر کرگدس میایستد.]
شیر پیر:
ای هیولای بیریشه!
امروز پایان توست.
من به جای همهٔ جنگل بر تو میشورم.
کرگدس:
(نعرهکنان)
تو چیزی جز استخوانی فرسوده نیستی!
[نبرد آغاز میشود. چنگال شیر بر صورت کرگدس زخم میزند. کرگدس خونین و ضعیف میشود.]
راوی:
برای نخستین بار، امید در دل حیوانات جوانه زد.
[ناگهان کرکس از آسمان فرود میآید، بالهای سیاه بر شیر میگسترد. کرگدن از زمین تاخت میکند و شیر را واژگون میسازد.]
کرکس:
فرزند ما شکستناپذیر است!
کرگدن:
تا ما هستیم و حمایت ما، هیچ دمی او را خاموش نخواهد کرد!
[شیر پیر خونآلود بر زمین میافتد. حیوانات فریاد اندوه سر میدهند. کرگدس بر پیکر زخمی شیر ایستاده و غرور میفروشد.]
پردهی پنجم: خونخواهی
[صحنه: سپیدهدم. شیر جوان، فرزند شیر پیر، بر فراز تپه ظاهر میشود. چشمانش برق میزند.]
شیر جوان:
ای سفاک!
اگر راست میگویی، بیپشتیبان بیا.
با غرورت بیا، و بگذار جنگل ببیند که چه کسی سزاوار ماندگاری است.
کرگدس:
(خشمگین)
نیازی به حامی ندارم!
خود برای خود کافیام!
[کرکس و کرگدن هشدار میدهند، اما او تنها به میدان میآید. شیر جوان، دامها و گودالی در راه نهاده است.]
راوی:
کرگدس تاخت،
زمین دهان گشود،
او در دام افتاد.
[شیر جوان بر پشتش جست، بالهایش را درید، دندان در گردنش فرو برد. کرکس و کرگدن یورش آوردند اما حیوانات جنگل با سنگ و چنگ عقبشان زدند.]
کرگدس:
(نعرهی آخرین)
من… جاودان… خواهم بود…
[با فریادی مهیب فرو میافتد. سکوت. سپس پرندگان آواز سر میدهند.]
شیر جوان:
این جنگل از آنِ ماست.
نه ملک کرکس،
نه میدان کرگدن،
نه قربانگاه کرگدس.
از امروز، زندگی بازمیگردد.
[حیوانات شادی میکنند. آفتاب میتابد. پرده فرود میآید.]

پ.ن:
حیوانات این نمایشنامه همه استعاره هستند:
کرکس: آمریکا
کرگدن: اروپا
کرگدس: اسرائیل
آهوان: مردم فلسطین
شیر پیر: ایرانِ زخمی امروز
شیر جوان: ایرانِ قوی فردا
هنوز هم امکان هشتگ زدن وجود ندارد و هشتگها را خود ویرگول زده است.
یادداشت پیشین: