سلام :)
_ اینو برای تو مینویسم .. برای تویی که بودن رو خوب بلدی ؛ به هر وقتی که باشد ، باشد! ؛)
*حوصلشو داشته باش و تا تهش بخون عنتر! "البته که تو همیشه حوصلهی منو و نوشته هامو داری؛) "
روز اول مدرسه بود ، پاییزِ ۱۴۰۱ .. با ذوق از بابام تشکر کردمو از ماشین پریدم پایین .. واسه دیدن بچه ها دل تو دلم نبود! همینکه وارد حیاط مدرسه شدم محی و ریحان و آمی رو تو صف کلاس یازدهم تجربیِ ۱ دیدم راهمو کج کردم پیششون با همون ادا اصول همیشگی : همینطور که دستام تو جیب سویشرت بودن ، کج کج راه میرفتمو پاهامو رو زمین میکشیدم و با چشمامو و سرم ادای آدمای بی حوصله رو در میآوردم .. اونام میخندیدن ، محی چشاشو برام چپ میکرد لبامو براش غنچه کردمو یه چشم غره ریز رفتم که خندید .. رسیدم پیششون و باشون خوش و بش کردم . ریحانه منو بغل کرد و گف چقد دلتنگت بودمم خوشگل خانووم ، از بغل کردنش خعلی خوشم میاد چون تپله و بغلش نرمههه (میدونم تو بدت میاد اینو میگم😉) .. آمی هم به سبک همیشگی ابراز دلتنگی کرد(ساکت و اروم ) .. داشتم با همهی همکلاسیا تک تک سلام و احوالپرسی میکردم که یهو یکی از همکلاسیا با یه دختر کنارش اومد از کنارم رد شد و رفتن جلوتر وایسادن .. به دختره نگا کردم ؛ موهای بلندِ نارنجی(عارهه نارنجیی اصن به تو چهه من میگم نارنجی!) که بافته بودتشون و از دو طرف جلو انداخته بود و از زیر مقنعه نمایان بود ، یه شلوار دمپا گشاد مشکی با یه مانتوی مشکی کوتاه ..
برگشتم سمت امی و ریحانه و گفتم: جدیده؟! گفتن فک کنیم ! .. یکم نگاش کردم و برگشتم سمت هر دوشون : تو رو خدا موهاشو ببین! انگار آنه شرلیِ😂 .. . فق موهاش! انگار اومده مهد کودک چ وضعشع اصن 😮💨 بعد زدم زیر خنده:/ .. آمی و ریحانه یه لبخند بلاتکلیف به چرت و پرتام زدن و با ی کوچولو تعجب نگام کردن . آمی گف کانییی ؟! 😐 .. از من بعید بود اینجوری در مورد کسی چرت و پرت بگم ولی خب نمیدونم چی شد که اون حرفارو زدم .. 🙂
رفتیم کلاس .. تندی خودمو انداختم رو نیمکت جلویی و با ذوق ی جیغ کوچولو کشیدم ریحانه خندید اومد کنارم گف : اینجا؟! با لبخند سرمو تکون دادم .. کیفشو انداخت صندلی کناری و گف باشه .. آمی هم اومد اونطرف صندلی کنار ریحانه ..
همون دختر با همکلاسیمون اومد رفت پشت نشست ..
بیخیالش بودم ..
دختره ساکت بود روز اول طبیعتا فقط با دخترکناریش که بعدش فهمیدم فامیلن حرف میزد .. دو سه روز گذشت .. تو کلاس که سرمو برگردوندم پشت دیدم همون دختره با چنتا از همکلاسیا ک ازشون ب هیچ وجه خوشم نمیومد صندلیارو حلقه کردن و صدای خندشون گوشارو کر میکنه .. برگشتم سمت رفیقام و حواسمو دادم ب حرفاشون ..هیچی نگفتم ولی تو فکرم این بود که : بیا اینم یکی مث اون یکیا ک اول میان ساکتن بعد بقیه رو میبینن شرو میکنن به پسرو شلوغ بازیو اینجور مسخره ها (الان ک فک میکنم اصن نمیدونم چرا اون فکرارو کردم چون همچین ادمی نیستم واقعن :/ ) .. خب بدم میاد از کسایی که با دیدن بقیه عوض میشن و اکثرا هم اینجورین مثلن(!) طرف حجابیه میاد میبینه همه بی حجابن فردا حجابشو بر میداره .. نکن! از اولش بی حجاب باش ولی ادای بقیه رو در نیار .. فک کردم این دختره هم از اوناس نمیدونم چرا !👩🏻🦯
جاها عوض شد و اون دختره با ی چنتا از همون همکلاسیا اومدن ردیف دوم دقیقن پشت سرما :) .. دیدم داره با ندا گرم میگیره روز ب روز .. ی کوچولو نظرم در موردش عوض شد ، ی روز آخرای مهر دبیر شیمی یهو گفت در بیارین از استوکیومتری و مباحثی ک گفتم امتحان بگیرم نمره کلاسی بذارم .. همه اعتراض کردن ولی دبیره کار خودشو کرد .. امتحانو گرفت چون ماشین حسابمو یادم رفته بود و نتونستم از بچه ها هم بگیرم فرصت نشد، شدم ۱۸ و نیم .. بعد اینکه ورقمو داد دبیر همون دختره اومد جلوم و سرشو خم کرد و خیلی صمیمی با لبخند گفت: میشه ورقتو بدی برم سوالارو بنویسم برا خودم تو دفترم فردا میارم .. منم با لبخند گفتم : البته بگیر ..🙃
کلی تشکر کرد و رف سر جاش .. ی روز دیگ ک دیدم داره با ندا میحرفه رو اون بحث زن زندگی اینا بعد یهو نظرمو پرسید خنثی نظرمو گفتم اونم تایید کرد و بحثو کشش داد . اومد جلوم شرو کرد ب حرف زدن (عادتشه وقتی حرف میزنه با دستاش توضیح بده و با آب و تاب همیشه حرف میزنه انگار که همیشهی خدا قضیه ای که داره میگ خیلیی هیجانیه😉😂) منم سرمو تکون دادمو تاییدش کردم که دبیره اومد و اون رفت سرجاش ..
ی روز دیگ که بچه ها داشتن لقب رو هم میذاشتن یهو اومدم کلاس گفتم چخبره؟! همون دختره پاشد اومد جلو گفت : اسمه کانی ام بذاریم بستینی احساس میکنم بش میااااد ..بعد خندید منم خندیدم .. سید پاشد اومد گف اسمشو بزاریم مار بیشتر بش میاد بعد خندید منم براش ادا در اوردم با چش و ابروم و زبونمو براش در آوردم .. محی گفت نه اسمشو بزاریم راکون :/😐 کم مونده بود خفش کنم بیتربیتو ://
خلاصه اینجوری گذشت .. یه روز شمارمو گرف ، یه روز زنگ زد .. یه روز جزوه رو از ریحانه خاستم اون با اصرار گف من برات میفرسم .. بعدش زلزله شد تو شهرمون نرفتیم مدرسه تقریبا دو ماه و نیم اینا و من اون دو ماه و نیم تو مجازی خیلی با اون دختر خانوم صمیمی شدم و گرم گرفتم ..
همینکه مدرسه حضوری شد بهترین زمانارو با هم گذروندیم .. اون موقع امتحانات خرداد اتفاقات ناخوشی برام افتاد ولی اون کاری کرد که نه تنها حتی تاثیری رو درسم نداشت بلکه معدلم حتی بالار شد .. نمیدونم چرا ولی احساس میکنم اون درسخوندن سال یازده و دوازدهممو و برگشتن دوباره ام به حالت همیشگیمو مدیون توام مونا :)))
اصن بیخیال اون .. کلن من همینکه تا الانشم دووم آوردم تو کل زندگیم و جا نزدم تو این دو سال با اون همه اتفاق که میتونست تسلیمم کنه رو مدیون توام رفیق :))) 💙
نمیدونی بغلت چه ارامشی داره برام ... یادته یهو همو بغل میکردیم و ۱۰ دیقه اینا همینجوری وایمیسادیم بی تفاوت به همه .. من میتونستم تا همیشه اونجوری بغلت کنماا🫂🙃
نمیدونی وقتی حالت بده چقد دلم میگیره و بیشتر نباشه کمتر نیس ناراحتیم با ناراحتی تو :))
دلم میخواد وقتی زنگ زدی و گفتی حالت بده حتما کنارت باشم و آرومت کنم 🫂🙃
خوشحالم که وقتی حالت بده بهم زنگ میزنی و به من میگی چون تصور اینکه تو تنهایی ناراحتیارو سر کنی دیوونم میکنه :)))🫂
مثلا بازم زیر بارون بالا پایین بپریم .. ایندفعه به کثیف شدن لباسام اهمیت نمیدم قول🙃🤝🏻
یا یادته زیر درختای مدرسه تو کلاس یازدهم نشسته بودی منم دراز کشیده بودم سرمو گذاشته بودم رو پاهات .. نمیدونی چقد حس خوبی بود 🙃 و چقدر از ناظم اعصابم خورد شد که اومد گف باید برین کلاس :/😖
دختر جون یهو به خودم اومدم دیدم یه کسی رو دارم که واسه داشتنش خدارو شکر میکنم .. کسی که حتی ی لحظه هم تو حال بدیام و حوشیام تنهام نذاشته حتی اگ شرایطشو نداشته بازم بوده :) ..
یهو به خدم اومدم دیدم با دنیا عوضت نمیکنم رفیق ..
با وجود تو تو دنیام جای خالیای احساس نمیکنم که حتی دلم برای یه نفر دیگه تنگ بشه 🌱🫂
مواظب خودت باشیااا .. : حرف همیشگیمون ؛)
میدونی چقدِ برام مهمی .. میدونی حالت خوب باشه حالم خوبه .. میدونی تنها کسی هستی که از خودم بیشتر بهش اعتماد دارم .. میدونی دیگ؟! 🤝🏻
پشتم بهت گرمه حاجی .. پشتمو خالی نکنی یوقت! (میدونم که نمیکنی ؛)) 🙌
دلم میخواد بچه هام تو اینده بیشتر از سه تا ابجیام به تو بگن : خاله گیان 🙃😂💙
هر کتابمو باز میکنم اولش نوشته شده مواظب خدت باش عنتر !😶😂 .. خب منم جز این چاره ندارم که مواظب خدم باشم 👩🏻🦯🙃
پ.ن: بقیه حوصلشون نمیکشه ولی تو تا اآخرش میای میخونی دیگ مگ نه عنتر؟! میدونم که میخونی😛😂
پ.ن۲: پررو نشو هاا .. یه وقت فک نکنی دوست دارم و اینا .. همینجوری نوشتم این چرت و پرتارو 😶😂
پ.ن۳: خوب میدونم چقد نیاز داریم به حال خوب هر دومون اینروزا گیانمم:)
۱۴۰۳/۷/۱۵