مدرسه راهنمایی روستای ما خیلی قدیمی بود. البته الان خرابش کردن و یه جدید ساختن. یادمه اول راهنمایی که بودم تو اردیبهشت یکی از لولههای اصلی مدرسه ترکید. آب کل مدرسه قطع شد. مشخص شد که اوضاع لولهکشی مدرسه خرابه و تصیم بر این شد که لوله کشی مدرسه ره عوض کنن. همه جای مدرسه ره کندن. آبخوری و توالتها ره خراب کردن.
البته توالتها از اول هم قابل استفاده نبود. در که نداشت کلا. اون شیر آب توش هم دکوری بود. نه شلنگی نه آفتابهای. فقط گهگداری کسی که خیلی بهش زور میومد میرفت و سرپا میشاشید. کلا یادمه اولین حرکت من بعد از رسیدن به خونه این بود که میومدم تو خونه و داد میزدم سلاااااام و کیف ره پرت میکردم و میدوییدم سمت توالت. کل دوران ابتدایی و راهنمایی یادم نمیاد تو مدرسه توالت رفته باشم!
خلاصه که تو اون دوره یهو نه آبخوری داشتیم نه توالت. عوض کردن لوله کشی هم که شروعش دست خودشون بود و تموم شدنش با خدا. پشت مدرسه یه دالان کوچیک بود. زنگ تفریح هر بار میرفتی اونجا چند نفر با فاصله ایستاده بودن در حال شاشیدن! تو زنگ کلاس میرفتی احتمال داشت کسی نشسته باشه حتی :))
چند روزی بدون آب خوردن گذشت و دیدیم نمیشه. تو اردیبهشت هم شمال انقدر گرمه که اگر آب نخوری هلاک میشی. اکبرعامو (شخصی که کلید ملید مدرسه دستش بود، شما میگین بابای مدرسه) هر روز ۳-۴ تا بیست لیتری آب برای دفتر و آبدارخونه میاورد و ما هم که دسته بیل. اصلا مهم نبودیم.
یکی از همکلاسیهامون خونهشون دیوار به دیوار مدرسه بود. این هر روز زنگ تفریح میدویید میرفت خونهشون آب میخورد و برمیگشت. یه روز بهش گفتیم از روی دیوار شلنگ بندازه اینور که ما هم بتونیم آب بخوریم. شلنگ انداخت یهو کل مدرسه جمع شدن در شلنگ. از اون روز هر زنگ تفریح داستان شده بود همین. این میرفت شلنگ میانداخت که ما بتونیم آب بخوریم. چند روزی به همین منوال گذشت و یه روز آب باز موند و ته مدرسه شد عین باتلاق! مدیر شاکی شد و بابای پسره هم دیگه بهش اجازه نداد شلنگ بندازه اینور. باز شدیم صحرای کربلا.
مدرسه ابتدایی روستا اونور خیابون و روبروی مدرسه راهنمایی بود. انقدر دانشآموزها سر کلاسها هی بهونه تشنگی برای درس و مشق آوردن که قرار شد هر زنگ تفریح صف وایسیم دم در و ۴ نفر ۴ نفر بریم مدرسه ابتدایی آب بخوریم و برگردیم. زنگ تفریح کلا ۱۰-۱۵دقیقه بود. من هم کلا همه درسها ره تو همین زنگ تفریحها میخوندم. یعنی اصلا وقتی که توی خونه میتونست به فوتبال و تلویزیون دیدن بگذره حیف بود به درس خوندن بگذره. خلاصه که این صف آبخوری زنگ تفریح باعث شد حتی همون یه ذره که درس میخوندم هم دیگه نخونم.
داستان شد دوباره. کلاس شروع میشد تا نیم ساعت هی یکی یکی اجازه میگرفتیم بیایم سر کلاس و دبیر میگفت کجا بودی میگفتیم صف آب :)) یه روز دیگه نذاشتن بریم مدرسه ابتدایی آب بخوریم. مدیر مدرسه ابتدایی به مدیرمون گفته بود که این دانشآموزهاتون میان آب بخورن بچههای ابتدایی ره میزنن.
روستای ما دو تا لوازم التحریر داشت که صاحبهاشون داداش بودن و به خون هم تشنه. یکیشون کلی فلاسک کوچیک پلاستیکی آورد و از فرداش همه دانشآموزها با یه فلاسک میومدن مدرسه. اون یکی داداشه یه مدل فلاسکهای باحالتر آورد و همینطور هی چشم و هم چشمی بین دانشآموزها و اون دو تا داداش لوازم التحریری باعث شد هر کی هر روز یه فلاسک جدید و سکسیتر رو میکرد. دانشآمورهای یکی از کلاسهای سوم پول گذاشتن و با هم یه فلاسک بزرگ خریدن برای کلاسشون. این هم شد یه بازی جدید و باز کلاسهای دیگه هم شروع کردن به خریدن فلاسک بزرگ برای کلاسهاشون. هر چی بزرگتر، بهتر!
کم کم بازار سیاه آب و فلاسک برقرار شد تو مدرسه. آب میفروختیم به هم. مبادله کالا به کالا میکردیم. مثلا یه فلاسک آب عادی در قبال ساندویچ نومپنیر. ۲تا پِتخال در قبال یه لیوان آب سرد. یه نصف سیب در ازای یه قلوپ آب. جوری که سر صف مدیر گفت اگر ببینم کسی آب میفروشه اخراجش میکنم :)) دیگه حرفهای شده بودیم. حرکات متنوع میزدیم. آب میذاشتیم تو فریزر یخ بزنه یا نوشابه میریختیم تو فلاسک میذاشتیم یخ بزنه ببریم مدرسه. نوشابه سفید از بقیه نوشابهها کلاسش بیشتر بود. یادمه یه تایمی داشت برای تگری شدن نوشابه. به ننه بابامون میگفتیم مثلا ساعت ۳ صبح بیدارم کن فلاسک نوشابهم ره بذارم فریزر که فرداش نوشابه تگری ببرم مدرسه که پوز فلانی ره بزنم :)) بندگان خدا هم چاره نداشتن که. انجام میدادن.
برای هر کدوم از این مواردی که گفتم هم یه مبصر اضافه میشد. مبصرِ شلنگ، مبصرهای صف آب (هر صف ۲ مبصر)، مبصرِ فلاسک! مبصِرِ متفرق کردن صف آب بعد از خوردن زنگ کلاس. اگر سوال اینه که مگه مدرسهتون بوفه نداشت که باید بگم من اسم بوفه ره وقتی رفتم دبیرستان شهر تازه شنیدم. بوفه کجا بود :)) تازه اون موقع آب معدنی کالای لوکس حساب میشد. تو بقالی هم پیدا نمیشد. نوشابه و ساندیس که جای خود داره.
تو مدرسه ما ممّدعامو هر روز میٰرفت کلی نون قُلاچ (شبیه همون بربریه) میخرید دونهای دو تومن و پنزار و هر نون ره سه تیکه میکرد و پشت یکی از پنجرههای مدرسه وامیستاد و هر تیکه نون ره ۵ تومن بهمون میفروخت. یعنی رو هر نون دوازده تومن و پنزار سود میکرد! حالا خودمون هر روز سر صبح نون داغ و تازه میخریدیم برای خونه ولی اون نون ره اگر میبردی مدرسه دیگه داغ نبود. حتی زنگ تفریح اول. ولی نونی که ممّدعامو میفروخت داغ بود. ما ۵ تومن پول داغی نون میدادیم.
یه مدتی همینجوری گذشت و هنوز خبری از تموم شدن کار لولهکشی نبود. بالاخره مدرسه یه تانکر آب گذاشت توی مدرسه و آوردن فلاسک به مدرسه ممنوع شد. ۲تا مبصر تانکر داشتیم. هر زنگ تفریح یه صف مارپیچ کل مدرسه تشکیل میشد برای آب خوردن. چند روزی گذشت و تعداد دانشآموزهایی که دیر میومدن سر کلاس زیاد شد. یهو میدیدی نصف کلاس نیستن. دبیر میگفت بقیه کجان؟ میگفتیم صف تانکر :))
دیدن اینجوری نمیشه. ۳ تا زنگ تفریح داشتیم. قرار شد هر زنگ تفریح مال یک پایه باشه. زنگ اول برای اول راهنمایی و دوم برای دوم راهنمایی و سوم برای سوم راهنمایی. مثلا یعنی کوچیکترها کم طاقتترن و از این حرفها بعد از چند روز هی دانشآموزها میرفتن دم در دفتر مدرسه که کلاس سومیها که فقط زنگ تفریح سوم حق دارن آب بخورن میان و بزور زنگ تفریح اول و دوم آب میخورن. ۲تا مبصرها هم سومی بودن و هواشون ره داشتن.
دعوا شد و مدل عوض شد. قرار شد کلاسهای اول و دوم و سوم «الف» زنگ تفریح اول آب بخورن و کلاسهای «ب» زنگ تفریح دوم و کلاسهای «ج» زنگ تفریح سوم. هر زنگ هم ۳تا مبصر از اول و دوم و سوم داشتیم. باز دعوا شد :)) کلاسهای «ب» و «ج» میگفتن چرا باید کلاسهای «الف» اول باشن؟ قرار شد دورهای بشه. هر روز یه زنگ تفریح جلو ميرفتیم. امروز سوم بودیم، فرداش دوم و پسفرداش اول و دوباره سوم. چند روزی اینجوری گذشت تا اینکه یه روز تو مدرسه پیچید که دانشاموزهای کلاس سوم «ب» توی تانکر شاشیدن. تانکر ره جمع کردن :)) دوباره فلاسک آزاد شد.
لولهکشی تا آخر امتحانات ثلث سوم هم درست نشد. مدرسه تعطیل شد و تابستون لولهکشی تکمیل شد. هیچی. فقط با این داستان آب و صف و فلاسک تونستن برینن تو درس و معدل ما. مهر سال بعد که رفتیم مدرسه بعد از ۲ هفته ۳ تا از ۷ تا شیر آب جدید آبخوری ره دانشآموزها شکستن. در دو تا از توالتها هم کندن. دوباره مبصر آبخوری گذاشتن و برای جریمه در کل توالتها ره کندن و اون ۳تا شیر آب هم کامل بستن و موند ۴ تا شیر آب.
خِلاص