من تو مدرسه دختر متفاوتی ام ، خیلی خیلی متفاوت. خب ، البته این چیزیه که اونا میگن (منظورم دخترای هم سن خودمه) ؛ به نظرشون زیادی عجیبم ولی من فکر میکنم اینکه شبیه اونا نیستم دلیل بر عجیب و غریب بودنم نمیشه ، میشه ؟
برای مثال اونا امروز به این فکر میکنن که رنگ تینتشونو با کش موشون ست کنن یا با گل سرشون ، و من به تعریف کردن داستان جدیدی برای درخت ها و پرنده ها فکر میکنم یا اینکه چجوری رمانمو شروع کنم.
درست شنیدین ، داستان برای درخت ها ! شاید عجیب به نظر بیاد ولی من با درخت ها تو مدرسه حرف میزنم ؛ البته نه اینکه اصلا دوستی تو مدرسه نداشته باشم آ ، نه دارم ، کلی هم دارم ولی دوست دارم بیشتر وقت ها وقتمو با درخت های مدرسه و پرنده هایی که روشون لونه کردن بگذورنم یا نقاشی پروانه های روی گل های دور و برم رو تو دفترم بکشم. شاید با خودتون بگید این دختر یه چیزیش میشه ولی تجربه ثابت کرده من از دخترای تو مدرسه ی دور و برم ، شاد ترم ، چون من خیال بافی هایم رو دارم....... !!!!
تا حالا شده انقدر ه=خیال بافی کنید که تبدیل شود به بخش واقعی از زندگی اتان؟ مثلا جوری که به صورت واقعی اون رو ببینید یا لمس کنید؟ اگر تابحال برایتان همچین چیزی پیش نیامده باید بگم که نصف عمرتان بر فناست ، چرا که این خود آرامشه.......... !
من حتی انقدری خیال بافی کرده ام که می توانم داخل خیال بافی های دیگران هم بروم ، البته به شرط اینکه برایم چیز هایی از دنیای خیالی اشان تعریف کنند.
برای کسانی که تابحال خیال بافی نکرده اند باید بگویم قدم اول شما برای خیال بافی خلق دنیایی است که دوست دارید ، دنیایی که دارای تمام علاقه مندی های شما باشد. شاید اولش دنیایتان تار و محو باشد اما بعد از یک مدت که خیال بافی کنید ، می توانید تصاویر واقعی از اونجا رو داشته باشید ؛ و حتی می توانید معلمتان را هیولای بزرگی تصور کنید ، به نظر من که سرگرم کننده می شود.
با آدمای اونجا حرف بزنید و حتی با کراش خیالی اتان برقصید و سناریو بسازید =)
شما هم از دنیای خیالیتون بارم بگید ، کسی چه میدونه ؛ شاید اومدم اونجا پیشتون !