حالا که دارم اینو براتون مینویسم ؛ روی نیمکت مدرسه دراز کشیدم و به برگ های طلایی و سرخی که با هر وزش اروم باد ، روم میریزن ، خیره شدم. باید ببینیدش ؛ خیلی قشنگه !!!!
اما متاسفانه صدام قطع شده ! منظورم اینه که به صورت علمیش ؛ بر اثر ارتعاش زیاد حنجره ام ؛ باعث آسیب دیدگی تار صوتیم شده!! خیلی سخته که نتونی حرف بزنی. اونمتو مدرسه !
اما من نیومدم تا درباره ی دردایی که دارم حرف بزنم ، اومدم که براتون ۲ بُعد مختلف و کاملا متفاوت خودم رو بگم. من خیلی درباره ی این موضوع حرف نمیزنم اما من ۲ بُعد با وایب های متفاوت دارم. یکی «سما» و اون یکی «بورا» عه.
«سما» یه دختریه که اصلا اجتماعی نیست و خیلی خیلی درونگراست ، سرد برخورده ، عاشق رنگ قرمزه ، دیوونه اس و خیلی اوقات کارایی ازش برمیاد که به دختر بودنش شک میکنی ، در کمال تعجبم رزمی بلده ( در حالی که من حتی یه جلسه هم کلاس رزمی نرفتم ) ، بی اعصابه و با همه دعوا داره ، مغروره و از کسی ام عذرخواهی نمیکنه ( در کل اصلا قلب نداره ) و در اخرم تو قسمت تاریک تخیلم ، تنها زندگی میکنه و اگه یه موقعی بیاد بیرون ؛ غیر قابل کنترله !
پس سعی میکنم در مواقع ضروری بیرون بیارمش چون اونوقت کنترلش کار حضرت فیله. سما انقدری سنگدله که یکبار با یکی از هم کلاسی هاش دعواش شد و جوری باهاش حرف زد که دختر بیچاره تا ۲ روز گریه میکرد. بورا دلش به حال دختره میسوخت اما سما عین خیالشم نبود و حتی یه بارم از دختره غذرخواهی نکرد و جالبه بدونین که من حتی یه کلمه هم از اون دعوا رو یادم نیست.
سما هر وقت میاد بیرون نزدیک یه روز و نیم طول میکشه تا دوباره پنهان شه اما اون روز جوری اومده بود بیرون که که ۲ روز و حتی نزدیک سه روز طول کشید تا دوباره برگرده سر جاش!!!
اما «بورا». یه دختر خیلی خوشگل ، خونگرم ، صمیمی ، بامزه و اجتماعی که لبخند خیلی مهربونی هم داره. وایبش ارت کلاسیکه ؛ عاشق سفر خارجه و دوست داره خارج درس بخونه. نقاشیش حرف نداره و موسیقی هم کار میکنه و یکی از ویژگی های خوبش ، صدای قشنگیه که موقع اواز خوندن داره و تو دنیای تخیلم همراه «بلو» ، «تئودور» زندگی میکنه.
و من یه جورایی بین این دوتا گیر کردم ؛ پس
به نظرتون من کی هستم؟