~گربه فروشی خانم لوبیا~
~گربه فروشی خانم لوبیا~
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

چرا من ؟!

شب پر ستاره ، وایییییییی
شب پر ستاره ، وایییییییی



همیشه ساعت ها برای نوشتن وقت صرف میکردم ، اما حالا می خواهم نقص داشتن رو بپذیرم......

گاهی اوقات ذهنم خیلی آشفته میشه ، پر از سوال ، ایده ، مسکلات و سردرگمی ها !!! همیشه میخواهم خودم و همه را راضی نگه دارم و تمامی مسکلات را کنار بگذارم و برایش راه حل پیدا کنم.

گاهی با خودم می گویم کاش کمی از بی خیالی خواهرم داشتم ، او هر وقت ذهنش پر می شود ؛ خیلی از مسائل را دور می ریزد. انگار که تابحال وجود نداشته اند. به قول خودش : ( ماهم آدمیم دیگر ، نمی توانیم تمامی مسائل رو به تنهایی به دوش بکشیم. ) او اعتقاد عجیبی به این جمله ی "زمان همه چیو درست میکنه" داره.
یکی از متعدد سوالایی که همیشه ذهنمو درگیر خودش میکنه ؛ تو دو کامه خلاصه میشه : (چرا من؟!) و این سوال منو به سوالات بیشتر وا می داره. برای مثال : "چرا من باید تو این جهنم بزرگ باشم؟ چرا بین این همه آدم من؟ چرا من؟ چرا تو؟ چرا ما؟ چرا ، چرا ، چرا......) و بین یک عالمه چرا غرق می شوم.
اما همیشه به نتیجه ی کوچکی دست پیدا میکنم که باعث میشه دوباره تلاش رو شروع کنم :::::::

" حتما دلیلی داشته که منو امتخاب کرده "
ونگوگدلنوشتهدل نوشته
زِندِگیمون یه کارمایِ #پارادوکس وارهِ ... :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید