اعتراف کن که به مرگ خانوادهات اندیشیدهای. این حقیقت عیان شده است. این پا و آن پا نکن که پنهانش کنی. تو بیرحم و قصیالقلب هستی که به این موضوع اندیشیدهای، آن هم زمانی که این افراد زنده هستند و در کنارت حضور دارند و نفس میکشند، با تو بر سر یک سفره غذا میخورند.
تو گفته بودی که گاهی اوقات به علت ترس و نگرانی از دست دادن آنهاست که در ذهنت فاجعهسازی میکنی. این اصلا قابل پذیرش نیست. تو باید با مهر و محبت از لطف حضور آنها مست از خوشبختی باشی. آنها را در پناه خداوند نگهداری. اعتراف کن. باید قبول کنی، تو یک مجرم هستی. جرم تو مرگهای ذهنی است.
تو، به خودت، به عنوان بازمانده خانوادهات فکر کردهای. اعتراف کن، طفره نرو، انکار نکن، پنهان نکن، کتمان نکن. سخت است؟ روبهرو شدن با افکار، ناله و ضجه دارد؟ عذاب وجدان داری؟ تو روزها و شبها به این موضوع فکر کردی.آدم پلید و بدبختی هستی. تو آدم خودخواهی هستی که بهتر میبود، تنها میبودی. تو قادر به درک ارزشها نیستی. تو با پلیدی و دورویی نقش بازی کردی درحالی که در ذهنت مرگهای متعددی را تصور کردهای.