زئوس؛ خدای خدایان·۱ سال پیشعقل که آپاندیس نیست!میگویند نباید سعی کنی خنده دار بنویسی. تنها باید بنویسی و بگذاری طنز در قلمت جاری شود. اما مشکل شخصی بنده با این مسئله این است که بابت این…
مرضیهدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۲ سال پیشنامتنامت را نمیدانم اما به چشمانت که نگاه میکنم صخره سیاهی میبینم که مهتاب از آن گذر کرده. لغزیدن سنگهای زیرپایمان و صدای جاری آب متوقفام…
Mahsa Ebrahimnia·۳ سال پیشدادگاهاعتراف کن که به مرگ خانوادهات اندیشیدهای. این حقیقت عیان شده است. این پا و آن پا نکن که پنهانش کنی. تو بیرحم و قصیالقلب هستی که به این…
Mahsa Ebrahimnia·۳ سال پیشمرگسه دختربچهی کوچک گرم بازی کودکانهی خود بودند. سطلهایشان را از شنوخاک پر میکردند و شکلهای بیشکل میساختند. شنیدن بخشی از حرفهایشان…
Mahsa Ebrahimnia·۳ سال پیشحسرتهمیشه دلم میخواسته در دورهای که برای کنکور درس میخواندم، خیلی بیشتر از خودم جدیت و پشتکار نشان میدادم. در آن زمان، من اصلا تجربهی کاف…
Mahsa Ebrahimnia·۳ سال پیشقطارخیره به برهوت روبهرویم، در قطار نشستهام و با تکانهای قطار ریتم گرفتهام. این سکوت بیابان و تنهایی حالم را جا آورده مدتها بود که با خودم…
sanaz karimi·۳ سال پیشسنورا در آینهزن عریان درون تابلو جان گرفته بود. همه جا بوی خون میداد . بوی خون تازه.
سعید سلیمانیدرذهن بیخانمان·۳ سال پیشخواب زندگیگاهی، وقتی حالم خوش نیست، از خواب که بیدار میشوم، زمان را گم میکنم، یادم میرود که کی خوابم برده و الان چه ساعتی است...کاش یکبار که بیدار…