درباره شروع آشنایی من با فیلم هامون و شخصیت هامون (خسرو شکیبایی) به چیزی حدود ۱۰ سال پیش برمیگردد. آن موقع شنیده بودم که مرحوم داریوش مهرجویی خالق اثر و بعدها مرحوم رضا براهنی بیان کردند که هامون بهنوعی حدیث نفس آنهاست و برای من هم در آن دوران حدیث نفس بود و شباهت زیادی بین من و هامون وجود داشت.
با ذکر این دو نکته، کوتاه دلیلِ من برای نوشتن این یادداشت، این است که اگر مخاطب در شرایط بحرانی مشابه هامون قرار دارد یا طوری زندگی میکند که سرانجام یا ادامه مسیر زندگیاش همانند هامون است؛ یعنی پر از ابهام، بلاتکلیفی و ناتوانی، با خواندن این یادداشت تاحدامکان از این بحران به چارهای برسد و با حس رضایتمندی بیشتری به سفر زندگی خود ادامه دهد.
اما وجه اشتراک من و هامون چه بود؟
داشتن سؤالات بنیادین و عمیق درباره عالم و زندگی و ناتوانی در رسیدن به جوابی مشخص و حداقلی به این سؤالات که باعث بیقراری، شناوری، سردرگمی، و اضطراب در شخص میشود. همینطور عدم امنیت ذهنی به دلیل وجود زیادی از ابهام و عدمقطعیت در ذهن که همین امر باعث غفلت از سایر بخشهای زندگی برای هامون و خود من شده بود.
همینطور عدم تنظیم زمان کافی برای ارتباط با خانواده و انجام تفریحات بیرون از خانه، و نداشتن کار مشخص و ناتوانی در امرارمعاش حداقلی.
سود مخاطب از مطالعه این جستار
شخصی که در دوره نوجوانی یا جوانی یا حتی مسنتر مدام به دنبال پرسشهای بنیادین خود درباره زندگی و عالم است و از دیگر بخشهای زندگی خود که قبلتر در مورد آنها صحبت کردیم غافل شده است. مثل خانواده کار درآمد و این نکته که با داشتن هر مقدار معرفتی نسبت به عالم، همچنان در پی کشف راز دنیای بیانتها است. باید مراقب یکهتازی خود با این نوع سبک زندگی باشد.
این تکبعدی زیستن شاید در ابتدا ارضاکننده نوعی از نیازهای غریزی وجودی ما باشد؛ اما رفتهرفته بیتوجهی به سایر ابعاد زندگی و نیازهای ما نارضایتی و آشفتگیمان را در زندگیمان ایجاد میکند که خود این حس نارضایتی هشداری برای تغییر شرایط کنونی زندگی است به عبارتی دیگر این هشداری برای آغاز سفر خود برای ترک منزل کنونی و رسیدن به منزلی دیگر است، چون به گفتهٔ یونگ مجبور هستیم تا در برخی از حوزههای زندگی رشد کنیم وگرنه حس نارضایتی به سراغمان میآید.
هامون خیال میکرد با این نگاه و متفکرانه و عزلت گزینانه و همین روش زندگی در آینده او را به شخص فاضل و اندیشمند تبدیل خواهد کرد که خود این تصور و انتظار اشتباه از انتخاب نوع مدل زیستن به او نارضایتی و حس بیکفایتی داده و به همین دلیل از سوی مهشید همسرش طرد شده بود و در جایی میگوید:
فکر میکردم یه چیزی میشوم؛ ولی هیچ ......... نشدم.
برآوردهنشدن انتظارات ذهنیاش به او نارضایتی عمیقی از زندگی داده بود و شاید بتوان گفت که سختترین لحظهٔ زندگی هر شخص زمانی باشد که به خواستهها و انتظاراتش نرسد (بهنوعی ترس و اضطراب به جایی نرسیدن).
کلام آخر
خانم کارل پیرسون در کتاب زندگی برازنده من، درباره ۱۲ مرحله در زندگی و با نام سفر قهرمانی صحبت میکند که هر یک از این مراحل یا منازل قابلیت و توانایی را به ما میدهد در حوزهای مختلف زندگی و عدم حضور صحیح و بهموقع در هر منزل افسردگی و نارضایتی را برای ما به وجود میآورد (قبلتر مختصری درباره این مطلب ذکر شد) نارضایتی فراخوان آغاز سفر و تغییر منزل به ما داده میشود؛ بنابراین با مطالب ذکر شده خودآگاهی نسبت به منزل و غفلت از سفر، مرحله اولیه رهایی از این احوال نابسامان است.
دیماه ۱۴۰۲
لینک دانلود فیلم هامون