مداد سیاه
مداد سیاه
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

ایرانی

°

زیر کتری رو روشن کردم. اولین کاریه که بعد از رسیدن به خونه میکنم. حواسم رفت پی اندازه کردن بلندی شعله با قاعده پهنای کف کتری، اینجوری گازو هدر نمیدم.

چوب کبریت انگشتم رو سوزوند، پرتش کردم سمت ظرفشویی. از روشن کردن گاز با کبریت خوشم میاد. کبریت تنها چیزیه که از عصر نفت مونده برام. بوش حواسمو پرت میکنه از حال.

خورد به لبه سینک و نصفش افتاد روی زمین. دولا شدم برش داشتم، انداختمش تو سبد پلاستیکی کوچیکی که تفاله های قوری رو توش خالی میکنم. تازه وایتکس خورده و سیاهی های لبه سوراخاش رفته؛ گذشته رو میشورم ازش. کاری که از انجامش با خودم ناتوانم. آدم کاری رو که با خودش نمیتونه انجام بده با اشیا میکنه و کاری که دلش میخواد با خودش بکنن با آدمای دیگه.

آب کم ریختم تو کتری تا زود جوش بیاد. دیر دمی چایی ایرانی رو با زود جوش اومدن آب جبران میکنم.

با شعله زیرِ کتری سیگارمو روشن کردم؛ یه جور صرفه جویی در مصرف چوب.

خیلی وقت نیست که چای ایرانی مصرف میکنم. دقیقا از وقتی چای خارجی گرون شد. میگم سالمه و جوهر نداره تا رنگ و عطر غیر طبیعی بهش بدن. اینجوری خودمو گول میزنم.

با ایرانی بودن چیزی مشکل ندارم. خوشم هم میاد. ایرانی هر چیزش عطر داره؛ عطر خودشو داره. از خاک بگیر تا هوا. اسانس که میزنن و بوی خودشو ازش میگیرن میشه خارجی.


دم کشید. ایرانی دیر دمه ولی دم که بیفته خوشرنگ و عطر میشه. مثل آدمی که دیر به حرف میاد.


#مداد_سیاه


از لیوان خیس بدم میاد. با کهنه خشکش کردم.

- «برا تو هم بریزم»؟

کسی نیست. ولی میپرسم.

.

- «یکی هم برا من بریز».

کسی نیست. خودم بودم.


مداد سیاهداستانکچایایرانیعلی حاتمی
متیو کاتبرت، پدرخوانده آنه همکلاسی آنت و لوسین همسایه مجید و بی‌بی پادکست هفت چنار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید