مداد سیاه
مداد سیاه
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

بادبادک باز


اگر میشد دوباره به دنیا بیایم و همه چیز را از اول شروع کنم سبزی پاک کردن یاد می‌گرفتم، رخت و لباس و ملحفه‌هایم را فقط با دست کنار شیر آب حیاط در تشت می‌شستم. نوبتم را در صف نانوایی به دیگران می‌دادم تا بیشتر وقت کنم آدمها را تماشا کنم. خانه‌ام را گاز کشی نمی‌کردم تا زمستان دور چراغ نفتی بنشینم.

اگر میشد دوباره به دنیا بیایم شعر خواندن را دیرتر شروع میکردم تا برای گفتن دوستت دارم دنبال بهانه‌های زیبا نباشم و بجایش ‌گوشه‌های دستگاه‌های موسیقی را تک به تک یاد می‌گرفتم تا بتوانم شعرهایی که برایت ساخته‌ام را با همان حال و هوایی که سروده‌ام، زیر گوشت بخوانم.

اگر می‌شد دوباره به دنیا بیایم، دیگر از رسوایی نمی‌ترسیدم. دنبالت راه می‌افتادم و برایت فروغ می‌خواندم. از رنگ و عطر موهایت شعر می‌ساختم و تا به خانه برسی، از خطی که راه رفتنت روی صورت کوچه می‌انداخت می‌گفتم.

اسمت را کنار بسم الله تمام ‌کتابهای درسی‌ام، درشت با مداد سیاه می‌نوشتم و پایین رحمان و رحیم با مداد قرمز قلب می‌کشیدم و کروکی راه مدرسه تا خانه‌تان را پشت جلد کتاب حرفه و فن با خودکار عطری می‌کشیدم.

اگر میشد زندگی را از سر شروع کنم نگاهت را لای کتاب فارسی خشک می‌کردم و خنده‌هایت را زیر آفتاب آبان پشت پنجره و اخمهایت را بعد از برداشتن اضافه‌های ابرویت، لای کتاب هنر.

اگر می‌شد دوباره زندگی کنم از مردن نمی‌ترسیدم و از همان اول می‌گفتم دوستت دارم.

اگر می‌شد هرجای زندگی نقطه گذاشت و از سر خط نوشت، اسمم را روی تمام آجرهای دیوار مدرسه ، تا آنجا که دستم می‌رسید، کنار اسمت می‌نوشتم.

هر سال خرداد از ریاضی و هندسه تجدید می‌آوردم تا سر جلسات جبرانی تیر و مرداد، گرمای کلاسهای بدون تهویه مدرسه یادم بدهد وقتهایی که بی‌محلی می‌کنی دست و پایم را گم نکنم.

وسط شلوغی بازار دستم را از دست مادرم می‌کشیدم و خودم را گم میکردم تا یاد بگیرم قهر که ‌می‌کنی چطور باید دنبالت بگردم.

اگر میشد دوباره زندگی کنم باز شنا یاد نمی‌گرفتم که وقتهایی که نگاهت به من می‌افتد، نتوانم زنده از مهلکه بیرون بیایم.

تو اگر دوباره به دنیا آمدی بادبادک‌ هوا کردن یاد بگیر که وقتی بعد از بغل کردنم آغوشت را باز می‌کنی، بتوانی زنده به زمین برم گردانی.


اگر می‌شد دوباره به دنیا بیایم

دیگر معطل نمی‌کردم.

داستانزندگیزنگ هنرمداد سیاهعاشقانه
متیو کاتبرت، پدرخوانده آنه همکلاسی آنت و لوسین همسایه مجید و بی‌بی پادکست هفت چنار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید