مداد سیاه
مداد سیاه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

تیر نگاه

°
شیوه بیان صوت حروف و تلفظشون در زبانهایی مثل عربی و انگلیسی قاعده خاصی داره که اصطلاحا بهش مخارج حروف گفته میشه، مثلا در عربی صدای ح برخلاف هـ از ته گلو در میاد یا در تلفظ ث نوک زبون باید بین دندونای جلو قرار بگیره، که اگر این قواعد در صحبت کردن لحاظ نشن، معنای کلمات کاملا متفاوت میشن. مثلا صمد یعنی بی نیاز، اما سمد معنای شیء بی ارزش میده.
حروف در زبان فارسی قاعده خاصی رو رعایت نمیکنن، همه حروف از یه جا در میان و فرقی بین ص و س و ث نیست.
من چشمام عربی رو فارسی تلفظ میکنن.
بخاطر همین هیچوقت مستقیم نشد بهش زل بزنم، یا به سایه اش روی دیوار زل میزدم یا خطی که ازعطرش می‌موند توی هوا.

خلقتش بر خلاف عامه مردم که سیاه قلمند، با آبرنگ بود روی حریر ابریشم. موهاش حنایی بودن و گونه‌هاش تا کنار بینی پر بود از خالهای نارنجی پررنگ کک و مک. صورت سفید و لبای سرخاب زده اش زیر شال سبز سدری‌، بوته پیوندی انار رنگ پریده کاشون بود با انار سرخ باغات ساوه.
پیدا شدنش از پیچ کوچه، مثل نشستن قو بود روی بستر برکه.
سر ظهر تعطیل میشد مدرسه‌شون. اذان صلاة ظهر همه رو می‌کشوند سمت مسجد، منو می‌کشوند سر کوچه.

یه روز گفتم مرگ یه بار، شیون یه بار. میرم بهش زل میزنم با نگام بهش میگم دوستت دارم.
الله اکبرو گفتن که رسیدم سر کوچه. موذن شهادت داد الاهی نیست مگر خدای واحد نادیده.
یه کم دیر کرد.
اذان به حی علی الفلاح که رسید، از سر کوچه پیچید. صدای عطر نفسش گوشمو کر کرد، دست پاچه شدم، موذن رسیده بود به حی علی خیر العمل که یادم افتاد قاتلای حرفه‌ای اثر انگشتشون رو از روی فشنگهای خشاب اسلحه‌شون پاک میکنن تا از روی پوکه گوله ها نشه ردشون رو گرفت. عینک دودی از کجا بیارم حالا؟
مخرج حروف عین عاشقتم، سین دوستت دارم، هـ هلاکتم کجای چشمه؟
تا یادم بیاد ع از حروف حلقیه، رسیده بود دم خونه‌شون.
اهل مسجد صلاة رو قامت بسته بودن و من هنوز شیر آب وضو رو بلد نبودم باز کنم.

داستانکعاشقانهاثرانگشتنگاه
متیو کاتبرت، پدرخوانده آنه همکلاسی آنت و لوسین همسایه مجید و بی‌بی پادکست هفت چنار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید