ویرگول
ورودثبت نام
مداد سیاه
مداد سیاه
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شما شمایی


°

محبوب دیر آشنای خواستنی ام

سلام

دوست ندارم شما را تمثیلی بدانم از اسطوره های به یاد ماندنی عشق در ادبیات معاصر این سرزمین و جهان.

که شما نه آیدای دیگر هستی نه ری را نه زیبا نه بنیتا نه شیرین و نه هیچ محبوبه دیگری که احمدها و سید ها و عبدالملکیان‌ها و قبانی ها و یوهان ولفگانک گوته ها و فرهاد ها از او بر دل کاغذ یا کوه نوشته اند.


پرنده کوچک پیام آورخوشبختی

شما حتی رباب نیستی که پسر کوچک علی بن ابیطالب سلام الله علیهم بیرون مدینه برای او خانه ای ساخت و هر روز کلی مسافت را پیاده میرفت و به او سر میزد.


خدای کوچک خانگی ام

شما حتی هیچ کدام از الهه های باروری و پیروزی مصر و یونان یا میترا و آناهیتای ایرانیان هم نیستی.


تجلی آرامش و طمأنینه

شما شمایی.


بانوی علم و عاطفه

من را ببخش. من دوستت دارم را تا بوسه بلدم.

که لب فرو بندم از هر سخن، دست بشویم از هر امر، پای ثابت کنم در مقام بندگی، فکر خالی کنم از هر چه غیر اوست، چشم بپوشم از هرچه دیدنی است و چنان نزدیکش شوم که حتی وی را نبینم، گوش بسپارم تنها به ضربانی که روی سینه ام میکوبد.

من بلدم پر از شما شوم تا شما خالی از من نشوید.


دریای ژرف پر از گوهر مواج

ما که سوار بر تخته پاره توکل خویشیم را، ترسی از طوفانهای بادبان شکن دریایتان نیست.


عاشقانهشعر سپیدمداد سیاهعلی عسگریشاملو
متیو کاتبرت، پدرخوانده آنه همکلاسی آنت و لوسین همسایه مجید و بی‌بی پادکست هفت چنار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید