مشکلاتی که مردم در زندگی خود با آن روبرو می شوند به ندرت از نسلی به نسل دیگر تغییر می کنند. البته محصولاتی که برای حل این مشکلات مورد استفاده قرار می گیرند همیشه تغییر می کنند.
اگر در حال ساخت یک محصول جدید هستید، به این دلیل است که معتقدید می توانید راه حل بهتری ایجاد کنید که مردم بخواهند از آن استفاده کنند زیرا نتیجه بهتری را ارائه می دهد. برای موفقیت شما در توسعه محصول، درک قوی از نتیجه ای که مشتریان می خواهند، و اینکه در حال حاضر چگونه به آن دست می یابند، ضروری است.
تمرکز بر نتیجه به شما امکان می دهد رقبای واقعی خود را درک کنید
شاید مشتریان شما بخواهند سرگرم شوند، یا زمان بیشتری را با دوستان خود بگذرانند، یا درک کنند که هم تیمی ها روی چه پروژه هایی کار می کنند، یا شاید می خواهند رشد کسب و کار خود را پیش بینی کنند. اگر نتیجه مورد نظر واقعی باشد، آنها در حال حاضر از طریق برخی محصولات به نوعی به آن دست می یابند. وظیفه شما بهبود آن محصولات است.
اگر نمیتوانید محصولی را که در حال حاضر استفاده میکنند، پیدا کنید، به احتمال زیاد نیاز واقعی در آن مورد وجود ندارد، شاید فکر کنیم: ("مگر خوب نیست اگر...") یا آرزویی ("البته من میخواهم وزن کم کنم" ). ولی واقعیت این است که این ها نیاز نیستند و رفتار مورد علاقه هرگز واقعیت را منعکس نمی کند.
تمرکز بر نتیجه، به جای دسته، صنعت یا نوع محصول، به شما امکان می دهد رقبای واقعی خود را درک کنید. در مرحله دوم که یک شرکت به جای «نتیجه ای که ارائه می دهد» روی «صنعتی که در آن حضور دارد» تمرکز می کند، ارتباط خود را با موضوع اصلی و نیاز واقعی بازار از دست می دهد و کمی بعد مشتریان خود را از دست می دهد.
برای مثال، روزنامهها معتقد بودند که در «صنعت روزنامه» هستند و به همین دلیل تلاش میکردند تا بفهمند چرا مسافران خسته از خرید محصول خود دست کشیدهاند. آنها به چپ و راست به رقبای خود نگاه می کردند و فکر می کردند کدام روزنامه مشتریان آنها را دزدیده است. آنها با قالبهای جدید، طرحبندیهای جدید، قیمتهای پایینتر، تیترهای واضحتر آزمایش میکردند، اما نتوانستند جلوی افت فروش را بگیرند. اگر آنها در عوض روی نتیجه ای که ارائه می دهند تمرکز می کردند (مسافران بی حوصله می خواهند برای مدت کوتاهی با مقالات کوچک سرگرم شوند)، در مواجه با مسیری که رقبای آنها (توئیتر، فیس بوک، برنامه های خبری) در پیش گرفتند هوشمندانه تر عمل می کردند.
آنچه مردم می خواهند
به عنوان نمونه مردم میخواستند یادداشتها و پیامها را بدون ترس از دیدن دیگران ارسال کنند و قبلا از طریق نامه و نوشته این کار را انجام می دادند ولی اکنون همان نیاز از طریق نرم افزاری های کاربردی چت و ایمیل در حال مرتفع شدن است.
ساختن چیزهایی که مردم می خواهند
به معنای واقعی کلمه صدها مثال مانند مورد بالا وجود دارد و یک روند مشترک در همه آنها وجود دارد. ایجاد چیزهایی که مردم می خواهند شامل درک یک نیاز دیرینه انسانی یا تجاری و سپس استفاده از فناوری برای موارد زیر است:
مراحل را حذف کنید
این امکان را برای افراد بیشتری فراهم کنید
در موقعیت های بیشتری امکان پذیر باشد
اولین رویکرد، حذف مراحل، رایج ترین روش برای استارت آپ ها است. نیازی را انتخاب کنید که راهحلهای موجود قدیمی و پیچیده هستند و سادهترین مجموعه مراحل ممکن را برای ارائه همان نتیجه بیابید. تنظیم یک تاکسی در یک شهر شامل تماس با شمارههای زیادی بود تا زمانی که شرکتی را پیدا کنید که در دسترس باشد، سپس گفتوگوی طولانی درباره مکان، مقصد و زمان لازم برای رسیدن شما. امروز یک دکمه را فشار می دهید و ماشینی ظاهر می شود.
رویکرد دوم معمولاً شامل کاهش هزینه (در زمان یا پول) یا موانع استفاده از یک محصول است تا افراد بیشتری بتوانند از آن استفاده کنند و در نتیجه بازار را گسترش میدهد
رویکرد سوم شامل حذف محدودیتهای موقعیتی رایج در یک گردش کار است.مثلا فراهم آوردن امکان پرداخت آنلاین در هر مکان و زمانی بدون نیاز به طی کردن مراحل انجام کار در بانک و در موقعیت مکانی و زمانی خاص
جف بزوس به خاطر گفتن «روی چیزهایی تمرکز کن که تغییر نمیکنند» مشهور است. مشکلاتی که افراد و کسب و کارها با آن مواجه می شوند اغلب تغییر نمی کنند. روش هایی که می توان آنها را حل گرد تقریبا همیشه تغییر می کند. بنابراین منطقی است که ساختن چیزهایی که مردم می خواهند باید با جمله «آنچه مردم می خواهند» شروع شود، نه از «چیزهایی که می توانیم بسازیم»
به یاد داشته باشید: ساختن چیزهایی که مردم می خواهند آسان تر از این است که مردم را مجاب کنیم که چیزی که ما ساختیم را بخواهند.