مهدی حسن زاده تبریزی
مهدی حسن زاده تبریزی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

ایستگاه متروکه



چه خوش خيال در انتظاري قطاري كه هرگز نميايد در ايستگاه متروكه به انتظار توام...

اي كاش هيچ وقت نمي رفتي!!


مي نشينم كنار خودم و دست روي خاك هاي چمدان تنهاييم مي كشم


راستي امروز چند شنبه بود؟!


اينجا گويي كسي به تميزي بها نمي دهد بيچاره نرده ها بد جور زنگ زده اند

ساعت مچي من كه سال هاست

خواب رفته درست از زمان رفتنت.


واي خداي من نكند باز دير رسيده ام ، پس اين قطار لعنتي كجاس.؟!

صداي بوقش را مي شنوي؟؟

سال هاست گوشم را پُر كرده است .پس چرا نمياي؟؟؟


باور كن باوررر كن ان روز

فقط شوخي كردم

تو كه مي داني چقدر دوستت دارم

بس كن اين قدر حساس نباش ديگر ،

اون زن اووون زن فقط يه رهگذر بود

من با او كاري نداشتم .


چرا كسي مرا باور نمي كند من سال هاست گم شده ام ،

اينجا كجاست ؟؟

چقدر هوا سرد شده است


ببخشيد اقا ،اقااااا

قطار كي مي ايد؟؟!!


مرد پاسخ داد :

باز كه تويي ديوانه!!!!

اين ايستگاه متروكه است...


مهدي حسن زاده تبريزي

(مستان)

دلنوشتهعاشقانه هادلتنگیانتظار
مجموعه ای از اشعار،دلنوشته ها و دکلمه های مهدی حسن زاده تبریزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید