مهدی حسن زاده تبریزی
مهدی حسن زاده تبریزی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

محو جمال




غرق شدم، غرق رخ دوست باز


فارغ از ان حسرت و اندوه باز


٭٭٭


می کشم ان شانه به زلفش خیال


دست نوازش چو به سمتش محال


٭٭٭


تا دل بیچاره بزد پلک و اه


جز گذرش هیچ نماند به جا


٭٭٭


باز که ناکام شده ای، حسرتم


جز نگه اش هیچ نشد ،قسمتم


٭٭٭


پرده ی افکار چو بشکافت باز


از گذرش طالع من برنتافت



(مستان)

مهدی حسن زاده تبريزي


شعرشعر عاشقانهعاشقانه هادلتنگیانتظار
مجموعه ای از اشعار،دلنوشته ها و دکلمه های مهدی حسن زاده تبریزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید