غرق شدم، غرق رخ دوست باز
فارغ از ان حسرت و اندوه باز
٭٭٭
می کشم ان شانه به زلفش خیال
دست نوازش چو به سمتش محال
٭٭٭
تا دل بیچاره بزد پلک و اه
جز گذرش هیچ نماند به جا
٭٭٭
باز که ناکام شده ای، حسرتم
جز نگه اش هیچ نشد ،قسمتم
٭٭٭
پرده ی افکار چو بشکافت باز
از گذرش طالع من برنتافت
(مستان)
مهدی حسن زاده تبريزي