ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

اطمینان، لوکسی‌ست که فقط نادان‌ها دارند

وقتی نقشه‌ها دروغ می‌گویند و قطب‌نماها سکوت می‌کنند...

بعضی تصمیم‌ها را نه با نور بلکه با سایه‌ها می‌گیری. نه در میدان دید، بلکه پشت پرده‌ای از ابهام، تردید، و اطلاعات ناکامل. گاهی آنچه نمی‌دانی، خطرناک‌تر از آن چیزی‌ست که به‌اش اطمینان داری. و همین «ندانستن»، بدل می‌شود به عنصری تعیین‌کننده. به نوعی سکوتِ فعال.

در چنین جهانِ خاکستری‌ای، تصمیم گرفتن شبیه راه رفتن در مه است. نه‌فقط برای افراد، که برای دولت‌ها، اتاق‌های فکر، سازمان‌های امنیتی و بازیگران خاموشی که یاد گرفته‌اند از شک، ابزار بسازند.

تصمیم‌گیری در چنین روزهایی، دیگر انتخابی ساده بین درست و غلط نیست؛ انتخاب بین چند سطح از ابهام، چند سطح از خطر است. و وقتی این مه، نه پدیده‌ای طبیعی بلکه محصول طراحی باشد — آنگاه تصمیم‌گیری به بازی در میدانی بدل می‌شود که نه توپش معلوم است و نه داورش.

در روان‌شناسی می‌گویند وقتی آدمی با اطلاعات ناقص روبه‌رو می‌شود، مغز میان‌بر می‌زند؛ به چیزهایی که قبلاً می‌دانسته پناه می‌برد، یا خیال می‌کند کنترل دارد. اما در میدان سیاست، این میان‌برها می‌توانند هزینه‌هایی تاریخی داشته باشند. می‌توانند سال‌هایی از عمر یک ملت را در بن‌بست نگاه دارند، یا نسل‌هایی را در انتظار تصمیم‌هایی که هرگز به زبان نمی‌آیند.

در چنین فضایی، اطلاعات، همه چیز نیست. بلکه نحوه‌ی ساختن، پنهان کردن، و هدایت اطلاعات اهمیت پیدا می‌کند. مه، فقط کمبود نور نیست؛ گاهی حاصل پاشیدن نورهای شدید و متناقض از زوایای مختلف است. هرچقدر نگاه می‌کنی، وضوح نمی‌بینی؛ فقط بازتاب‌های پر سر و صدا، حرف‌های دوپهلو، و «بیانیه‌های بدون قطعیت».

این همان وضعیتی‌ست که ما امروز در آن زندگی می‌کنیم. هر بار که صحبت از مذاکره می‌شود، گویی پنجره‌ای باز شده، ولی فقط بخار بیرون می‌زند. هر بار که از «پیشرفت‌های اتمی» حرف می‌زنند، جمله‌ای همزمان حماسی و هشدارآمیز است — نه به قصد روشنگری، بلکه برای تولید مه بیشتر.

کسی نمی‌داند واقعاً چه در جریان است. فقط نشانه‌ها، توییت‌ها، عکس‌های بدون تاریخ، دیالوگ‌های نصفه‌نیمه از پشت درهای بسته. دیپلماسی در ایران، سال‌هاست که دیگر در میدان رسانه‌ای بازی نمی‌شود، بلکه در لایه‌های مبهم و چندگانه‌ای از سکوت، لبخند، اخم و «تفاهمِ بدون اعلام» پیش می‌رود.

و ما؟ در این میان ما تنها هستیم با ذهن‌هایی که تلاش می‌کنند میان سطرها بخوانند. مردم در مه راه می‌روند. بورس، دلار، امید، مهاجرت، ماندن، فرار از سربازی، خریدن خانه، فروختن ماشین... همه تصمیم‌هایی‌اند که در دل مه گرفته می‌شوند. تصمیم‌هایی که معلوم نیست بر پایه‌ی اطلاعات واقعی گرفته شده‌اند یا بر پایه‌ی سایه‌هایی که دیگران به عمد یا سهو ساخته‌اند.

در چنین جهانی، سیاست‌ورزی تبدیل به مه‌گردانی می‌شود. گاهی سکوتِ یک خبر از خود آن خبر مهم‌تر است. گاهی بیانیه‌ای که صادر نمی‌شود، از آنچه منتشر می‌شود، مؤثرتر است. و گاهی مذاکره‌ای که «انکار» می‌شود، دقیقاً همان مذاکره‌ای‌ست که به جریان افتاده.

اما اگر راه رفتن در مه را یاد بگیری، شاید دیگر نیازی به دیدن مقصد نداشته باشی. کافی‌ست قدمی برداری، با تردید، با تأمل، اما بدون فریب. شاید نجات، نه در یافتن روشنایی کامل، بلکه در پذیرفتن ابهام و هوشیار ماندن در دل آن باشد.

مه، همیشگی نیست. ولی گاهی آن‌قدر می‌ماند که فراموش می‌کنی آفتابی هم در کار بوده. و درست در همین نقطه است که باید از خودت بپرسی: آیا هنوز راه می‌روی، یا فقط ایستاده‌ای، و خیال می‌کنی پیش رفته‌ای؟

سکوتروانشناسیسیاستنویسندگینوشتن
۲۰
۴
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید