مهرداد قربانی | نویسنده
خواندن ۲ دقیقه·۵ روز پیش

زیباییِ تجربه‌های ناقص: آیا باید همه چیز کامل باشد؟

گاهی وقت‌ها در میان شلوغی زندگی، در میان دنیایی که مدام به ما می‌گوید «بهتر باش»، «کامل‌تر شو»، «بی‌نقص عمل کن»، یک لحظه مکث می‌کنم. انگار ذهنم برای چند ثانیه از این هیاهو بیرون می‌زند و می‌پرسد: مگر ناقص بودن چه ایرادی دارد؟ مگر همه‌چیز باید کامل باشد؟ این سؤال، شاید در ظاهر ساده باشد، اما در دل خود، انقلابی‌ست.

از کودکی به ما آموخته‌اند که کمال‌گرایی فضیلت است. اگر نقاشی می‌کشیدی و خطی کج بود، باید پاک می‌کردی. اگر املا را کامل نمی‌نوشتی، نمره کم می‌گرفتی. اگر در رقابت برنده نمی‌شدی، یعنی کم‌کاری کرده‌ای. اما هیچ‌کس نگفت که در دل آن نقاشیِ پاک‌نکرده، در آن املا با چند غلط، در آن تلاشِ شکست‌خورده، چه گنجینه‌ای از صداقت، یادگیری و حتی زیبایی خوابیده است.

تجربه‌های ناقص، تجربه‌های انسانی‌اند.
کامل بودن، اغلب مصنوعی است. ما انسان‌ها موجوداتی ناقصیم، نه به‌خاطر ضعف، بلکه چون در مسیریم. تجربه‌های زندگی ما پر از خط‌خوردگی، تغییر مسیر، پشیمانی و انتخاب‌های اشتباه‌اند. اما آیا همین‌ها نیستند که ما را ساخته‌اند؟ مگر نه اینکه بیشترین رشدهایمان از دل همان اشتباهات بیرون آمده‌اند؟

یاد گرفته‌ام که زیبایی، همیشه در هارمونی نیست. گاهی در ناهماهنگی صداها، در شکستن ریتم، در نیمه‌کاره ماندن یک پروژه، در ناتمام ماندن یک رابطه، چیزی هست که از هزار "اتمام موفق" عمیق‌تر است. چیزی شبیه به واقعیت.

زیبایی تجربه‌ی ناقص، در لحظه‌ی بودن آن است.
وقتی سفر می‌روی و همه‌چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود، اما در نهایت، خاطره‌ای ساخته می‌شود که از صد سفر برنامه‌ریزی‌شده زنده‌تر است. یا وقتی جمله‌ای را وسط سخنرانی فراموش می‌کنی، اما نگاه حضار پر از همدلی‌ست. یا وقتی یک قرار عاشقانه آن‌طور که می‌خواستی پیش نمی‌رود، اما لبخند کوچکی ته دل تو و او را گرم نگه می‌دارد.

اگر همه‌چیز کامل بود، جایی برای ما نمی‌ماند.
در جهانی که هر چیز بی‌نقص است، حضور انسان، با دست‌های لرزان، با دلِ شکسته، با ذهنی پر از تردید، جایی ندارد. اما در جهانی که ناقص بودن پذیرفته شده، ما می‌توانیم خودِ واقعی‌مان باشیم. می‌توانیم بدون ترس از شکست، تجربه کنیم. بدون ترس از قضاوت، سخن بگوییم. بدون نیاز به اثبات، زندگی کنیم.

من در تجربه‌های ناقص، ردِ نفس انسان را می‌بینم. ردِ خودم را. و هرچه می‌گذرد، بیشتر درمی‌یابم که قرار نیست همه‌چیز تمام و کمال باشد. گاهی یک جمله‌ی ناتمام، بیش از یک کتاب کامل تأثیر دارد. گاهی یک پل نیمه‌ساخته، دلی را به راه می‌اندازد.

پس نه، همه‌چیز نباید کامل باشد.
کمال، هدف نیست؛ گاهی فقط یک دام است. اما ناقص بودن، فرصتی‌ست برای لمس زندگی، برای لمس خودمان. برای اینکه بگوییم: "من اینجا هستم، با همه‌ی ناتمامی‌ام، و همین کافی‌ست."

Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید