ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۲ دقیقه·۲۰ روز پیش

آدم‌هایی که جهان را دوباره می‌آفرینند

چه بدشانسی بزرگی‌ست نداشتن تخیلی که بتواند جهان را کمی زیباتر کند. آدم‌هایی که جهان را فقط همان‌طور که هست می‌بینند، نه آن‌طور که می‌تواند باشد. آن‌ها که جهان را فقط با خط‌کش منطق اندازه می‌گیرند و هرگز طرح ابرها را به موجودی تشبیه نکرده‌اند، گل سرخ برایشان فقط گلی سرخ است و تفاوت فصل‌ها برایشان در تفاوت میوه‌هایشان است و نمی‌توانند با هیچ کلمه‌ای، جمله بسازند و از دل یک ماجرای معمولی، قصه‌ای در بیاورند. 

معمولی‌ترین آدم‌ها؛ همان‌ها که هیچ‌چیز را استعاره نمی‌کنند، هیچ تصویری را تعبیر نمی‌کنند و روزمره برایشان فقط روزمره است. آدم‌هایی که حتی باران هم برایشان فقط ریزش آب است، نه پیامی از آسمان. آن‌ها که نمی‌توانند پشت یک نگاه ساده، یک سرگذشت کامل را تصور کنند. آن‌ها که تابه‌حال اسم تونی موریسون را نشنيده‌اند یا نمی‌دانند چرا باید ادبیات خواند؟ و فکر می‌کنند قصه نه ارزش دارد، نه اثری، و وقت گذاشتن برایش فقط حماقتی لطیف است. نمی‌دانند قصه گاهی جایی‌ست که آدمی خودش را پیدا می‌کند، وقتی زندگی واقعی گمش کرده. نمی‌دانند داستان‌ها دروغ نیستند؛ راه‌های دیگری‌اند برای گفتن حقیقت.

آن‌ها که نمی‌دانند کلمات چطور می‌توانند زخم بزنند یا شفا بدهند؛ درست مثل دست‌های واقعی. کلماتی که اگر به‌موقع برسند، جهان آدم را از نو می‌چینند، و اگر دیر برسند، آدم را میان هزار پرسشِ بی‌جواب رها می‌کنند. همان‌هایی که فکر می‌کنند هر قصه حتما باید پیامی اخلاقی داشته باشد، پری‌ها و غول‌ها برای بچه‌ها مضرند، جادوگرها هرگز وجود نداشته‌اند، رویاها نتیجه‌ی شام سنگین شب قبل‌اند، رودخانه‌ها نمی‌توانند با هم حرف بزنند و درخت‌ها با پرنده‌ها گفت‌وگو نمی‌کنند، و خیالبافی خصلت آدم‌های دیوانه است؛ و دست‌هایی که می‌نویسند هیچ فرقی با بقیه دست‌ها ندارند. برای همه‌ی این‌ها، جهان اگر خودش حرف نزند، معنایی ندارد؛ چون گوش شنیدن رمزها را ندارند. آن‌ها از خیال می‌ترسند، چون خیال آینه‌ی چیزهایی‌ست که جرات دیدنش را ندارند. اما آن کس که خیال دارد، از صدای دور قطاری، سفرهایی می‌سازد که هرگز نرفته.

این‌ها همان کسانی‌اند که از کنار معجزه‌ها رد می‌شوند و حتی نمی‌فهمند چه چیزی را لگد کرده‌اند. همان‌هایی که جهان را فقط با چشم می‌بینند و هیچ‌وقت با جان لمس نمی‌کنند. حتی لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند تا ببینند زیر یک اتفاق کوچک، چه جهان پنهانی خوابیده. آن‌هایی که نمی‌دانند خیال یک زبان است، نه یک ضعف. زبانی برای گفتن چیزهایی که واقعیت توان گفتنش را ندارد. زبانِ دومِ جهان؛ زبانی که بدون یاد گرفتنش، نیمی از زندگی برایت خاموش می‌ماند. آن‌ها که نمی‌فهمند اگر چیزی وجود ندارد، دلیلش فقط این نیست که ندیده‌اندش. و شاید بزرگ‌ترین بدشانسی‌شان این است که هرگز چیزی را فراتر از واقعیت دوست نداشته‌اند.

چه کم‌اند آدم‌هایی که جهان را دوباره می‌آفرینند؛ باقی فقط تماشاچی‌اند و جهان همیشه در انتظار همان معدود کسانی می‌ماند که جرات دارند چیزی را ببینند که هنوز دیده نشده. همان‌هایی که از یک جرقه کوچک، آتشی در جهان روشن می‌کنند و هر بار که چیزی را می‌بینند که دیگران ندیده‌اند، جهان کمی وسیع‌تر می‌شود.

تخیلنویسندگینوشتنروانشناسیسلامت روان
۴۰
۱۶
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید